King Raam
Black Coffee
این یه ترانه ای مرده است
تعبیر قهوه ای تلخ
توی تفاله های یک کابوس

تعبیر خط خطی های
شعرای زخمی ِ کهنه
که زوزه میکشن تو گلوم هرروز

من اون ته فنجون
مثل مترسکی
که بین یه گله
کلاغ گوشتخواره
دارم تکه تکه
می میرم

هرچی که مونده از سایه ام
می ریزه اون ته فنجون
دارن صدامو آتیش میزنن

ته مونده ی چشمامو
روی نیزه ها کردن
گل می کشن بومیای قبیله

خاکسترم رُ باد
مثل یه لنگه جوراب
انداخته رو صورتِ
ساعت دالی
دارم ذره ذره
می میرم

ته این فنجون
یه مرده داره میخونه
تو تفاله

ته این فنجون
قبرِ یه آدمک زنده به گوره

ته این فنجون