Poobon
Kash Mahi Boodi
تو به من خندیدی ولی نمیدانستی
من در آن تنگ بلوری زیبا زچه رو میرقصم
ز چه رو میچرخم
من ماهی اقتضایم این بود
که بگویم آب آب
که بخورم آب آب
تو به من خندیدی و نمیدانستی
من در آن تنگ بلور زیبا شده ام تنگ پرست
شده ام خیره به چشمان تو مست
کاش ماهی بودی یا که آدم بودم
کاش ماهی بودی
کاش آن روزی رسد که تو ماهی باشی
یا که آن روز رسد که من آدم باشم
عشق را میفهمم
خنده ات چون موجیست که زند ضربه به تنگ کوچک
من عاشق چرخان میزنم باله به آب
میزنم چرخ به دور آن تنگ
که شده خانه غم
و من من حیران که تو کردی جولان
رقصمان را در آب عشقمان را درخواب
و تو هم میرقصانی وسط آن دالان
و نمیدانی هیچ که من اینجا نالان
زده خشکم در آب
تو پرا میرقصی مگه عاشق هستی
کاش آدم بودی یا که آدم بودم
زندگی اینگونه سپری شد هر روز
کم و کم فهمیدم عشقمان رویایی است به عملی نشود
نشوی عاشق من نزنی بوسه به من
نکشی دست به پولکهایم
ننشینی روبه رویم که نبینی که منم شیدایت
کاش ماهی بودی یا که آدم بودم
پس فقط یک راه است که رساند من بر تو
مرگ من امروز است