Genius Farsi Translations (ترجمه‌ی فارسی)
Taylor Swift - gold rush (ترجمه ی فارسی)
[اینترو]
سوسو زن، چشمک زن
چشم هایی مانند کشتی هایی بر روی آب
خیلی وسوسه انگیزه، نزدیک بود که بپرم

[کورس]
ولی من از هجوم مردم به سمت طلا خوشم نمیاد، هجوم مردم به سمت طلا
از پیش بینی کردن اینکه صورتم قراره گلگون بشه خوشم نمیاد
خوشم نمیاد از اینکه همه برای حس لمس کردن تو حاضرن بمیرند
همه تو رو می خوان
همه ی می خوان بدونن که دوست داشتن تو چطوریه
از کنارت رد میشم، خونسردیم رو از دست میدم
من از اینکه همه چی به حالت حرکت آهسته درمیاد خوشم نمیاد، درحالیکه همه چی دو تا میشه و صورم گُر گرفته میشه
از اینکه حس عاشق شدن مثل حس پروازه تا اینکه استخوان هات خورد میشن خوشم نمیاد
همه تو رو می خوان
ولی من از هجوم مردم به سمت طلا خوشم نمیاد

[ورس 1]
یعنی چه حسی باید داشته باشه، اونقدر زیبا بزرگ شدن؟
با اون موهات که مثل دومینو سر جاشون میافتند
خودم رو می بینم درحالیکه دارم روی کف چوبی تو یواشکی راه میرم
درحالیکه تیشرت طرح گروه ایگلزم از در آویزانه

[رفرین]
توی مهمونی های شبانه، با چیز های متفاوت و متناقصی که داری مواجه میشم
و اون شهر ساحلی که توش گشت و گذار کردیم هیچوقت عشقی به اون خالصی رو به چشم ندیده بود
و بعدش کم کم رنگش محو شد و به رنگ خاکستری چای سرد شده ی امروزم دراومد
چون هیچوقت نمی تونست بشه
[کورس]
ولی من از هجوم مردم به سمت طلا خوشم نمیاد، هجوم مردم به سمت طلا
از پیش بینی کردن اینکه صورتم قراره گلگون بشه خوشم نمیاد
خوشم نمیاد از اینکه همه برای حس لمس کردن تو حاضرن بمیرند
همه تو رو می خوان
همه ی می خوان بدونن که دوست داشتن تو چطوریه
از کنارت رد میشم، خونسردیم رو از دست میدم
من از اینکه همه چی به حالت حرکت آهسته درمیاد خوشم نمیاد، درحالیکه همه چی دو تا میشه و صورم گُر گرفته میشه
از اینکه حس عاشق شدن مثل حس پروازه تا اینکه استخوان هات خورد میشن خوشم نمیاد
همه تو رو می خوان
ولی من از هجوم مردم به سمت طلا خوشم نمیاد

[ورس 2]
یعنی چه حسی باید داشته باشه، اونقدر زیبا بزرگ شدن؟
با اون موهات که مثل دومینو سر جاشون میافتند
ذهنم زندگی تو رو به داستان های قدیمی و افسانه ای تشبیه می کنه
دیگه جرات خیال پردازی راجب تو رو ندارم

[رفرین]
توی مهمونی های شبانه، دیگه با تفاوت و تناقص هات مواجه نمیشم
و اون شهر ساحلی که هیچوقت پیداش نکردیم هم هیچوقت عشقی به اون خالصی به چشم ندیده بود
چون کم کم رنگش محو شد و به رنگ خاکستری چای سرد شده ی امروزم دراومد
...چون اون هیچوقت نخواهد بود

[اَوت رو]
سوسو زن، چشمک زن
چشم هایی مانند کشتی هایی بر روی آب
خیلی وسوسه انگیزه، نزدیک بود که بپرم