تو راه خونم تو فکر اونم
که شب رو کارتونای سرده
من سیر برمیگردم
یه دستی ازم
طلب کمی پول میکنه
برا سیرمونی گشنگی بچه
سخته خندیدن وقت دیدن
اون چرخ دود بی هم
توو دستای کوچک رنجیده اش
اعتماد به دست های پشت شیشه است
من رسیدم اینجا خونست
یعنی من و چند تا آدمِ خوب
که همه هم زبونن
ولی یکی زیر پنجرم بدون
درس تا صبح بیداره
بجای خندیدن و طرب همیشه تابوت میاره
مادر من یه زن خوشگل و تک
یکی که میشه با اون دنیا بهتر
یه مادری هست انتظار بچه هاشو داره میگن
جایی میرفت پدر برای کار رو به روی
خانه گدا گوشه ی سه راه
جناب پدرم سرطان درد داره
پول میخوام برادرم مثل کوه کنارم ایستاده
غزل دختر همون کلاس مدرسه ی ایثار
از یکی که مثل من کنارمه جنین داره
بیراهه میزنه پشت فرمون
مست میره تو جدولای حل شده ی پارک ممنوع
به جای من که نشستم کنار شعله هر روز
بس بود عادتم به غم، نگاهم از خودم به کم
چی مونده ازم، جز یه چند تا خوی غضب
اون روی بدم نمیبینم خوبیارو، کوره اصن چشام
به بالا نگاه میکنم که خوبه جهت