Jamin
971003
تو راه خونم تو فکر اونم
که شب رو کارتونای سرده
من سیر برمیگردم
یه دستی ازم
طلب کمی پول میکنه
برا سیرمونی گشنگی بچه
سخته خندیدن وقت دیدن
اون چرخ دود بی هم
توو دستای کوچک رنجیده اش
اعتماد به دست های پشت شیشه است
من رسیدم اینجا خونست
یعنی من و چند تا آدمِ خوب
که همه هم زبونن
ولی یکی زیر پنجرم بدون
درس تا صبح بیداره
بجای خندیدن و طرب همیشه تابوت میاره
مادر من یه زن خوشگل و تک
یکی که میشه با اون دنیا بهتر
یه مادری هست انتظار بچه هاشو داره میگن
جایی میرفت پدر برای کار رو به روی
خانه گدا گوشه ی سه راه
جناب پدرم سرطان درد داره
پول میخوام برادرم مثل کوه کنارم ایستاده
غزل دختر همون کلاس مدرسه ی ایثار
از یکی که مثل من کنارمه جنین داره
بیراهه میزنه پشت فرمون
مست میره تو جدولای حل شده ی پارک ممنوع
به جای من که نشستم کنار شعله هر روز
بس بود عادتم به غم، نگاهم از خودم به کم
چی مونده ازم، جز یه چند تا خوی غضب
اون روی بدم نمیبینم خوبیارو، کوره اصن چشام
به بالا نگاه میکنم که خوبه جهت