{متن آهنگ «شفا» از رضا پیشرو}
{قسمت یک}
نزدیک دو دههست مریض شدم و
حرفایی هست که نمیشه تعریف کنم
گفتم حکیما هر دوایی تجویز کنن و
من با کلماتم غسل تمعید شدم
خیلی وقتا تو عذاب نوشتم
وقتی پریدم تو آب شفا گرفتم
میدونم چطور بذارم پا رو نفرت
مرگ و طلسمو با واژه بشکنم
جز کلمهها هیچ نیست
وقتی ریتم نیست که نزدیک شیم
وقتی فشار کار میذاره گیج شی
رفیقا رو میذاری کنار و درویشی
وقتی دلت تنگ میشه واسه ویسکی
لیوانو پُر میکنی پایه نیستی
هرچی تو خودتو میگردی دیو نی
نور جاشو گرفت و کوه نفرین ریخت
من مُردم و نباید باشم
بگو فرشتهها اینجا بودن شفا منو دادن
شاید به عشق اون روزایی که زمانمو ساختم
بگو هنوز قرصم و توانمو دارم
پی سازنده میگشتم برا کارم
فهمیدم اونی که اسمشو نزدن همه کارهست
درسته ندارم اون چیزا که همه دارن
ولی این چیزایی که دارمو اون همه ندارن
نخمو رد کردم اَ تو سوزن سعادت
اجازهی موندن تو دوزخو ندارم و
از همینجا که هستیم بُرده روحمو ترانم
هرجا بگردی ببینی خونمو خرابهست
خیلی بیشتر اَ جریمهام دادم
داستانای تخمی حقیقت دارن
با اینکه تو تاریکی فریبم دادن
ولی گهگاهی رد میشم از اینور بازم
مینویسم حتی اگه نبینم کاغذ
تا بفهمم چرا اینا غریبهان با هم
شاید هر روز با یه کسی دست دادم
این کسی هیچکسی نبود به جز اعمالم
چطور بگم چطور رد دادم
وقتی هر چیزی که میبینم به کل افسانهست
اگه خوب نمیدونی دربارهام
یه پرندهام که اَ رو پرتگاه هلم دادن
…هلم دادن
{پل}
گاهی واسه بُرد باید اَ پشت بوم پرید
پرواز
سقوط
پایین
بالا
{همخوان}
نمیترسم از ساعت
نمیترسم از سایهام
نمیترسم از اندوه
از پایانِ بیراهم
از تلخی
از تنم
تولدت مبارک