Ali Sorena
Khoone Khorshid
[آلبوم خون خورشید | متن آهنگ «خون خورشید» از بهرام و علی سورنا]

[قسمت ١: علی سورنا]
چکید یه قطره از سقف نگات
تو انعکاس زندان تو چشات
باد زد تو پنجره‌ها
یه جمعِ بزرگِ انسان تو چشات
حرکت کرد با خیزش خشم
یه تظاهرات، امکان تو چشات
ارتشِ سرما اشکتو کشت
مُرد یه کردستان تو چشات
تا طلوعِ صبحِ بعد به اعتراف تابید
که خونِ خورشید رو ریختن غروبِ قبل
از زمین زرد شد نهالِ یخ
ولی تو خاکو می‌خواستی واسه کشتِ آزادی
واسه فریادِ برهنهِ مادر تو روی درهای فولادی
مینِ خشم‌مون ترکید، چکید رو‌یِ سرِ یه جمع تو انفرادی
ما فریاد زدیم خفگیِ مرزو
آزادی، زندگی، یه تَنِگی زن رو
زمستون و تن بی‌درخت بود
ننوشتیم خفگی بذر رو
تو کف آسفالتی که داده و سنگ
آغوش آوازه و جنگ
با بوسه عشق، تولد جنین آزادی تو قنداق تفنگ
بازاره و جنگ سر گوشت‌های تیکه تو سفره
برا زندگی امن با چکش سود
از جنازه‌ها ساختن قفل طلا
می‌فروشن به قیمت باج به قدرت و امنیت، میل به پدر
از ترس نبود حماقت فقط
احمق اونه که رو کله‌شه هیبت تاج
به جاکشان دربار، استبداد مرزها
از موج خروشان طغیان سرما
ما رو از زخم جنازه‌هامون تشخیص بدید فردا
واسه تغییر از مبنا
ضد تبعیض و بی پروا
[هم‌خوان ۱: سورنا]
طی کن راهو، بده صداتو
زنده کن نگاهتو وسط شکست
نفس بکش و مست طی کن حصار تار رو
تن لت و پار و این زخم رو برقص
بده به ترس
تن بده به ترک هر منطقه امن
تن بده خطر، بده به دره، بده به رنگ
تن بده به صحنه شکنجه نفس
تن بده به عرصه‌ای که جنگه

طی کن راهو، بده صداتو
زنده کن نگاه‌تو وسط شکست
نفس بکش و مست طی کن حصار تار رو
تن لت و پار و این زخم رو برقص
بده به ترس
تن بده به ترک هر منطقه امن
تن بده خطر، بده به دره، بده به رنگ
تن بده به صحنه شکنجه نفس
تن بده به عرصه‌ای که جنگه

[قسمت ٢: بهرام]
می‌خونه سرودِ خون
وسط جبر و جنون زور
سپاه ماره رو شونه‌ی ضحاک زمون
می‌کنه ترس و شک از دلش دور
وسط یه مشت گیج و کر و کور
محدود به دغدغه‌ی نون
سوا نمی‌شه کرد دشمن از دوست
ظُلمَت از نور
زده به زخمش نمک تلویزیون
از چهار تا فصل سهمش فقط زمستونه
حذف شده تنش از صحنه‌ی شهر
واسه وجود می‌زنه پارچه سر چوب
می‌ریزه تو، می‌زنه بیرون
از هر چی بند و بار گریزون
می‌سازه از بدنش پلاکارد
می‌سازه از موهاش تریبون
اون کابوس عرفه
پایان سلطه خطبه تو نماز جمعه
دختر آبی شعله ظلمه
روشن شده فضا از سوختن جرمش
اونه یه تنه با قلب بزرگش
می‌گیره کل قدرت رو به سخره
رخ می‌ده به این شطرنج بی‌مهره
که تو هر خونه موهای شب رو می‌بره
خون مهتاب سر سفره
پخش می‌شه بین اشراف سر قله
همه چی فرو می‌ره از سر گنده
بازی ساده‌ست، هرکی زودتر بگه بله برده
شده پر خون، پر عقده
توی این دهن‌های اسلحه خورده
ایمان زنجیره گردن مؤمن
نقطه! سر خطی یا ته جمله ها؟
رسانه‌ها همه زردن
تیترا می‌گن کلیکم کلیکم کن کلیک
واسه مبارزه‌مون می‌فروختن بلیط
توده‌ها شو می‌خوان تو این درگیری
به نظر شما اینا داره تاثیری؟
یا سیاست یه سرگرمیه سر پیری؟
بچه‌ها خوشحالن با خبر تعطیلی
زنده‌هام شلاق و چند سالی تعزیری
هی آبادی مسموم! برج بلند تو اوج تباهی بود
پوچی هر چه بخواهی بود
حیفه این همه ماهی معصوم که تو رود تو مرد
تا که سرخ بشه آبی‌تون
حیفه شعری که کردم از پرده پاره گوش‌های شهرتون آویزون، حیف
[هم‌خوان ۲: بهرام]
اما ما نمی‌ریم از بین، اینو قول می‌دم بهت
عزامونو می‌کنیم عید، اینو قول می‌دم بهت
نمی‌دونم کجا و کی، با کیا و چطوری
اما تهش نمی‌گیم حیف، اینو قول می‌دم بهت
اما ما نمی‌ریم از بین، اینو قول می‌دم بهت
عزامونو می‌کنیم عید، اینو قول می‌دم بهت
کجا و کی، با کیا و چطوری
اما تهش نمی‌گیم حیف، اینو قول می‌دم بهت