[متن آهنگ «صاعقه» از علی سورنا]
[قسمت ۱]
تو ذهنم لحظه لحظه صاعقست
یه دنیای تازه تو راهه پس
تصویرا میمیرن تو قاب عکس
لحظهها میمیرن تو حافظهام
یه مبارز سرسخت ساختم از خودم
یه کرگدن که شهر رو میکشه تو دماغش
باید بدم به دست مرگ زندگی رو فکر کنم به رقص
نمیخوام بلیطم رو پس بدم
یه جایی از شعر زندگی نی خوندنی
اونجا که لحظههات رو توی سوزوندنی
یه عفونت سرگردون بین سنت
که نه میل به رفتنی نه استحکام موندنی
یه جا که باید همه چیزات رو ترک کنی
انگار که توی سرما به لباست هم شک کنی
یه جا که باید قبول کنی حوادث رو
و بزنی تو صحنه هر جوری که شد هر طوری
آدما لحظهها رو می چکشن پشت هم
اکثرا بزدلن
اینا به تخمتن
یه جایی از خودت میپرسی که یا باید برده باشم
یا که خودکشی بکنم یا باید کشته شم
تصمیم من همینه که باشم
مهمم نیست از گلهها جدا شم
یه جا میگین نشد اونی که میخواستید
مهم اینه شدم همونی که خواستم
[همخوان]
این سیر فقط زخم ساده نیست
سراپا تو لحظههای ریسک
میسازیم رد پا رو تیغ
جهان ما لای چند تا بند ساده نیست
نگاهت به قهرمان و لُردِته
یا زیر چشمای شرت میکشی سرمه
میسازی معنا رو با حرکت
یا بسته شدی هنوزم به تختخواب هیچ؟
[قسمت ۲]
هر آزاده رفته مست تا ته سقوط رو
مفت نمیدن به دست باور صعود رو
یا عر بزن مثل جدت به بردگی
یا پرت شو بدون ترس تا ته سقوط رو
ما که نیممون خطره
نیممون تباهی
اما زنده موندیم بین غبار قوانین رؤساتون
که میگان هم رو دوباره از پایین
واسه بیچارهها میسازن وجدان اخلاقی
اما تازه شروع این حوالی رو رفتیم
اینواسه شما که تو جهان نمادینه غرقید
میزنیم تو هر چی واسته رو به روی زندگی
ما جنگیدیم میجنگیم و خواهیم جنگید
من دادم رفت اون که تو بیمه میشناسی
همون حس گوسفند رو میده بهت بتاز
گرگهای واقعی هم رو از برق چشم پیدا می کنن
ما اینجاییم تا دنیای دیگهای بسازیم
تف به این انحصار و رسته
تف به افتخار و دسته
ما مهرههای چوبی نیستیم
خسته اما بر حق میزنیم به صحنه
اون لحظه
که توی راهت عابری نمونده
پری از شک به بودن
همونجا حس گناه رو میکارن تو جونت
نه تو بر حقی پاشو راه بریم هنوز
بگو گه میخوره کسی از بالا بهم نگاه کنه
با هر بهونه ادعا کنه
بجنگ یه نیروی عظیم درونت دفنه
ناجی نساز ازشون تهش یه مرگه
یه جا میرسه میفهمی بچه
که زندگی یه کمدی دردناک رقصه
یه جا که خودتی و زخمت
اونجا میبینمت واسه فشردن دستت
این سیر فقط زخم ساده نیست
سراپا تو لحظههای ریسک
میسازیم رد پا رو تیغ
جهان ما لای چند تا بند ساده نیست
[همخوان]
این سیر فقط زخم ساده نیست
سراپا تو لحظههای ریسک
میسازیم رد پا رو تیغ
جهان ما لای چند تا بند ساده نیست
نگاهت به قهرمان و لُردِته
یا زیر چشمای شرت میکشی سرمه
میسازی معنا رو با حرکت
یا بسته شدی هنوزم به تختخواب هیچ؟