Mehdi Yarrahi
Tolou Mikonam
طلوع میکنم اگر منتظره شندینی
اگر چه بعده زخم ها نمانده از منم منی
طلوع میکنم که تو از این خراب تر شوی
اگرچه دور رفته ای بلرزی و خبر شوی
طلوع میکنم میانه گله های گرگ تر
در آتشِ ترانهایی مهیب تر بزرگ تر
اگر تقاص پس گرفت اگر به سازه من نساخت
اگر که روزگاره بد مرا دوباره بد شناخت
گریزه نا گزیره من از این خزان بهانه بود
خود انتخاب کرده ام مفر من ترانه ی بود
چنان کناره مرگِ خود شکنجه را قدم زدم
که هر که کینه داشتهاست گذشتهاند ببخشنم
لعنت به این صدای من میخواست خوشحالم کند
هربار گفتم محکمم لرزید رسوایم کند
طلوع میکنم میانه گله های گرگ تر
در آتشِ ترانهایی مهیب تر بزرگ تر
اگر تقاص پس گرفت اگر به سازه من نساخت
اگر که روزگاره بد منو دوباره بد شناخت
طلوع میکنم طلوع میکنم طلوع میکنم
برخاستن بی قید و قاب
شاید رسالتِ من است
نه اینکه سعی میکنم نه
طلوع عادتِ من است