He and his friends
The Smell of Joseph’s Shirt
رنگ آسمون کبود
روی تهرون پر دود
دیدی دلم وا نشد
از آخرین باری که گرفته بود

واست تو صندوق زرد
نامه انداخت برگرد
وگرنه این آبی و گرد
چه بی تو، چه باتو
میگرده تا ابد

بوی پیراهن یوسف میاد از تنهایی لیلا
گاهی میدوئه توی دشت دنبالت میگرده تو کوها
دیشب تو رو، تو رو تو خواب
دیدش خیس عرق بی تاب
بیدار شد گفت: میرسه اون
بیدار موند تا که زدش آفتاب

رنگ آسمون کبود
روی تهرون پر دود
دیدی دلم وا نشد
از آخرین باری که گرفته بود

واست تو صندوق زرد
نامه انداخت برگرد
وگرنه این آبی و گرد
چه بی تو، چه باتو
میگرده تا ابد
بوی پیراهنت یوسف میاد از تنهایی لیلات
گاهی میدوئه توی دشت دنبالت میگرده تو کوهات
دیشب تو رو، تو رو تو خواب
می دیدش خیس عرق بی تاب
بیدار شد گفت: میرسه اون
بیدار موند تا که زدش
تا که زدش، تا که زدش آفتاب