Erfan
Ino Befahm
[متن آهنگ «اینو بفهم» از بهرام و عرفان]

[قسمت ۱: بهرام]
دست‌هات رو به من باز بشه بیشتر
تا گوشِت رو بدی و بدونی که نیستم
چیزی که فکر می‌کنی تو واسه خودت
یه کوه ساختی و فکر می‌کنی واسه توئه
ببین، سینه سپره و شمشیره قلم
تا روحم آزاد شه از زنجیرِ تنم
بذار بارون بباره تو بیابونِ قلبم
یه ذهن شلوغ تویِ خیابونِ خلوت
من یه عقرب دارم که اسمش زبونه
اگه نیش نخوردی، بدون حسش نبوده
من فکرم ناراحته، ولی افکارِ تو شاد
یه دل تنگ دارم و یه شلوارِ گشاد
دارم می‌رم توی راهم جلو دیوانه‌وار
شعرهام هم می‌نویسم با یه لیوانِ آب
پا شدم و ساختم یه دونه دیوار دورم
پس هر کی که خوابه بذار بیدار کنم
ارزش قائل شدم واسه جونم
وگرنه من عاطل و باطل تو خیابون بودم
تو پس بدون یه غم توی دل و دل تو سینه و
سینه سپر رو دشمن و اون تو کفنه
هر جایی بری اسمم هست و
همه می‌دونن دیگه نمیگم قصه؛ پس تو
دیگه بهتره بیای با ما همراه بشی
جای فالِ حافظ، فالِ بهرام بگیر
[همخوان: بهرام]
اینو بفهم، بهرام پیچ نمی‌خوره
اینو بفهم، که چیزی من رو گیج نمی‌کنه
اینو بفهم، تو باید بدی دست‌هات رو به من
من که همیشه گفتم، تو هم حرف‌هات رو بزن
اینو بفهم، عرفان پیچ نمی‌خوره
اینو بفهم، که چیزی من رو گیج نمی‌کنه
اینو بفهم، تو باید بدی دست‌هات رو به من
من که همیشه گفتم، تو هم حرف‌هات رو بزن
(اینو بفهم، کل تهرانه همرام
اینو بفهم، حرف عرفان و بهرام)
اینو بفهم، کل تهرانه همرام
اینو بفهم، حرف عرفان و بهرام

[قسمت ۲: عرفان]
خیامِ خیابون‌ها، علافِ خیابون‌هاـ
همواره داره میگه حرف‌هایِ زیر و رو رو
دردهای این و اون رو؛ سرمایِ زمستون هم‌ـ
نمی‌تونه بکوبونه گرمای دل اون رو؛
می‌سوزونه زبونه بدون ترس واسه جون و؛
افکارِ اون رو، حرف‌هایِ اون روـ
بگیر به گوشت و بیا همراه اون و؛
قبل از دربار، صد سال زدیم درجا تو خونه
بعد هم هشت سال سرباز واسه من داده جونش؛
حالا قدِ چند مرده حلاجه زورت؟؛
قدِ صد سال درده تو بیست پنج سالِ جونم؛
ولی وقتی رفتم، هشتصد سال می‌مونم؛
بالا برج میلاد، آره عرضه می‌خواد؛
فرق دارم، نخواستم بشینم عمرِ بیکار؛
حالا که دارم می‌رسم تند تند به سی سال
دست‌هاش خورد و خونی، زده مشت به دیوار
ولی نمی‌خوره تکونی چون قرصه دیوار
پایدار و دیوار؛ با ماس حُکمِ اینجا؛
مُفته اینجا عمری که سپری گشته؛
اُفته اینجا جیب خالی، دلی شکسته؛
کُفره اینجا حرفت و قلم دستت؛
قُفله اینجا هر ور و یه در بسته؛
دیگه بهتره بیای با ما یکسان بشی؛
جای فالِ حافظ، فالِ عرفان بگیر؛
[همخوان: بهرام]
اینو بفهم، بهرام پیچ نمی‌خوره
اینو بفهم، که چیزی من رو گیج نمی‌کنه
اینو بفهم، تو باید بدی دست‌هات رو به من
من که همیشه گفتم، تو هم حرف‌هات رو بزن
اینو بفهم، عرفان پیچ نمی‌خوره
اینو بفهم، که چیزی من رو گیج نمی‌کنه
اینو بفهم، تو باید بدی دست‌هات رو به من
من که همیشه گفتم، تو هم حرف‌هات رو بزن
(اینو بفهم، کل تهرانه همرام
اینو بفهم، حرف عرفان و بهرام)
اینو بفهم، کل تهرانه همرام
اینو بفهم، حرف عرفان و بهرام