Hiphopologist
Shahre Khodaa
[مقدمه]
هیپهاپولوژیست
[قسمت یک]
جوون و خام، کفِ کوچههای محل
کلّه شق، منفورِ خونههای بغل
مدرسه بود، دست خایهمالا
ولی تو کوچه قورتت میدادیم تو نگاهِ اول
اینجا شهرِ خداست که پُره بیخداست دایی
باهات جوش نمیخوریم؛ کیک و باس دایی
از ۱۴ دارم میکنم میک و پاسکاری
اینجا با رفیقام؛ تو بگو کیو کار داری؟
کلّهها مثْ هم، عینِ خونه سازمانی
تیفوسی مُد بود، میزدم موم و آلمانی
تفریح جمعه، سِگا بود و آتـاری
از ماهوارهها میومد بو دلار دایـی
میپیچید صدای شبخیز سَرم
گنگِ محل، نگرانن دستگیر نشن
تو مدرسه یه رو نبود تهدید نشم
آخه زیاد حرف میزنم، کم میشنوم
[همخوان]
پیکان و چراغ بنزی
زرد و سفید، پلاک ملّی
یادمه هرکی که پراید میخرید (هرکی)
میذاشت کلاس خیلی
[قسمت دو]
مثِ الان خوب نبود وضعش بابا (نـه)
تو برو هَش و بیار داشی، جمعش با ما (برو)
هد بزنیم مثِ تو ورزشگاها (بیا)
بچه درسخون؛ ولی سرکش دادا
دنیا چرخید، من چرخیدم
بزرگ شدم و بعد فهمیدم
تو شهر خدام، نمیخوام بازنده شم
باید بسازم با آهن دلم
دستای خالی، عِرقِ به وطن کم کرد
جلو تعصب کمر خم کردم
یه رفیق داشتم من از اول
الان، هروئین میزنه بغل جدول
معلمَم، شده راننده تاکسی
دلِ رفیقام، آهنِ مادی
و عدهای معدود آدم حسابی
که اونا هم کمبود دارن حسابی
رو اتانول، گاهاً غمگین
محدودیت، سایهش سنگین
رفیقام، فرودگاهِ امام
منتظرم تا برگردین
[پایانی]
اینجا شهرِ خداس