Daniyal
Fasle Zeshti
[همخوان: دانیال]
نگاه من و تو به آسمونه
کنارمونه، فک می‌کنیم که یه جایِ دوره
کلِ آرزوت یه حالِ خوبه
رو این خاکِ مُرده که درخت‌ش واژگونه
همه خسته‌ایم از رنگِ مشکی
که قلم‌ش دزدیده شد به دستِ ابلیس
برا حرکت نمونده یه قطره بنزین
یه روزی تموم میشه این فصل زشتی

[قسمت یک: دانیال]
همه خسته‌ایم از این وضعیت
این شریعت رو دوشمونه، نیست وصیت
اون مَرد همیشه می‌ترسید از
روزی که مادرش عمل بخواد و نیست هزینه‌اش
میگن تو سَم و بکن تو بدنت، سرنگ از ما
که سرت پایین باشه و نزنی بلند فریاد
عینِ شاخه‌ی درخت که خورده کتک از باد
می‌زنن بالِ جوونی که باشه بلند پرواز
پنچریم همه تویِ این مسیرِ پُر از سنگ
گرسنه افتادیم رویِ جزیره پُر از گنج
توصیه‌ام اینه بهتون زنجیر بلندتر
ببندید به قلباتون جای دستگیر هنرمند
اینجا برا نفس کشیدنم ضوابط می‌خوای
مهم نی برا کسی که تو داری سوادِ زیاد، اصلاً
حالِ من و تو رو نمی‌فهمه که
نفس گرمی که میاد اَ پشتِ طلای سیاه
مگه چند سالِ دیگه هستیم کنار این زمین
که با تیرکمون از آسمونم ستاره می‌زنیم
مگه چی بهمون می‌رسه از دامِ این فریب
که تو این جاده‌ی تاریک برا هم چاله می‌کَنیم
خرد میشی آروم آروم یهو می‌شکنی
وقتی احساست نمی‌ذاره بکَنی از این خاک
یه جایی می‌بُری، قید و می‌زنی
با خودت میگی دیگه وقتشه بپری از این خواب
[همخوان: دانیال]
نگاه من و تو به آسمونه
کنارمونه، فک می‌کنیم که یه جایِ دوره
کلِ آرزوت یه حالِ خوبه
رو این خاکِ مُرده که درخت‌ش واژگونه
همه خسته‌ایم از رنگِ مشکی
که قلم‌ش دزدیده شد به دستِ ابلیس
برا حرکت نمونده یه قطره بنزین
یه روزی تموم میشه این فصل زشتی

[قسمت دو: پیشرو]
می‌دیدم روزا چه طوری می‌گذشت
می‌دیدم همه دارن تو نقشِ منجی میرن
منتظر خورشیدی گرم و امیدیَن
همه بریدن و زندگی‌شون طور دیگه‌ست
کسی نمی‌گیره از این همه کمدی درس
قدیما گل و نشون می‌داد و مُشت و می‌بست
حالا همه جا شده سلولِ گرگِ بی‌رحم
هیچ ماهِ کاملی نمونده پشتِ این ابر
همه منتظر روزی‌ان که مژده میدن
می‌دیدم که مَردم فقط پیِ مُرده میرن
اگه بخوان بمونن باهات بهت قول نمیدن
انگار جایِ شهرِ من اینجا یه بُعدِ دیگه‌ست
می‌زنن و خودشون و لو نمیدن
جای کاپ، سلول و مسواک و حوله میدن
رول روسی بازی می‌کُنن یه عمر با مُخت
ولی سرپا می‌مونی و میگی برد با توئه
تا تو پورش و فُلِکسی، مُشتت پُره
اون خدا رو می‌خواد که براش سُجده کنه
تو آینه داره می‌زنه زل به خودش
که چه طوری تو این بیابون کشته شدش
این همه پایکوبی برایِ گل به خوده
مثِ ماهی بادکنی گنده شده
تو عمقِ مخش پُره خاطراتِ ظلم و بُرش
بذا کلمات و پُشتِ خودت و برو
[همخوان: دانیال]
نگاه من و تو به آسمونه
کنارمونه، فک می‌کنیم که یه جایِ دوره
کلِ آرزوت یه حالِ خوبه
رو این خاکِ مُرده که درخت‌ش واژگونه
همه خسته‌ایم از رنگِ مشکی
که قلم‌ش دزدیده شد به دستِ ابلیس
برا حرکت نمونده یه قطره بنزین
یه روزی تموم میشه این فصل زشتی