Daniyal
Oos Karim
[اینترو]
کسی نبود وقتی تو بودی
وقتی گم شدم تو کوچه‌های ترس
وقتایی که خیس می‌شدن گونه‌های من

[ورس یک]
سوالِ کُلِ دنیا اینه که تو چی؟ نوری یا
انرژی غالبی که میدی بو ایمان
تو نباشی همه‌مون کوریم می‌ریم تو دیوار
نگاه پدرانت و می‌خوام تو پیری کوریام
نمی‌دونیم داریم ما مسیر چیو می‌دوئیم
تو کُره زمین و ساختی تمیز و بی‌کووید
ما هم آشغالا رو تو طبیعت می‌کنیم تولید
ببخش اگه همه‌مون ما یه پا پینوکیوییم
ببخش وقتی یادت می‌کنیم که کارمون گیره
کارمونو راه می‌ندازی بعدش یادمون میره
طبیعت؛ بازیو نفهمی تکرار می‌کنه
تقصیر خودمونه اگه حال‌مون اینه
سرم پایینه جلوت، چون هرچی سمه کشیدم
ضربه چیه؟! من رو خودم قمه کشیدم
بهم گفتی نباید تو آدم بَده بشی مَرد
زیر زِبونمه طعم کشیدت
اوس کریم، همیشه بوده رو به تو دست‌ها
حتی وقتی که نداشتم پول یه غذا
فهمیدم که پُلمبه در کوچهٔ مَردا
باید تو خودم باشم پِی کوزهٔ طلا
هنر تو رو میشه فهمید اَ رو دونهٔ انار
می‌اوفتم من یاد سورهٔ انعام
وقتی نزدیکای تولدم، تو دل بهار
جونمو نجات دادی تو تونل هراز
مرسی، بدهکارتیم اوس کریم بابا
شما همه تیم بشین اوس کریم با ماست
نیرو می‌شدی وقتی می‌بُرید جون از این پاهام
بهم گفتی هوات و من دارم خوب از این بالا
حس بودن تو آرامش و جرئته برام
اَ کارگری کردنم تا شهرت الآن
دل بنده‌هات سیاه شده تو گذر زمان
آدمی‌زاد اژدهای دو سره تمام
[کورس]
کسی نبود وقتی تو بودی
وقتی پاهام منو یاری نمی‌کرد
کسی نبود وقتی تو بودی
وقتی تو کوچه بچه‌ای باهام بازی نمی‌کرد
کسی نبود وقتی تو بودی
وقتی گم شدم تو کوچه‌های ترس
کسی نبود وقتی تو بودی
وقتایی که خیس می‌شدن گونه‌های من

[ورس دو]
روزی تو می‌کُنه حتی مورچه‌ها رو سیر
با چشمای تو میشه همه خونه‌ها رو دید
دخترت خورشید می‌کنه دونه‌ها رو سیر
بعد چند وقت میشه حاصل دونه‌ها رو چید
عجیبه با درختا غذا میدی چهار فصل
تو حتی میدی با گُلای ایندیکات درس
میگی بعد هر تلاطمی یه آرامشیه
تو هم ناشری با اتفاقات میدی پادکست
عجیبه، یادم میاد چند روزِ پیش
سر کوچه‌مون دیدم یه زن مظلوم پیر
مأمور برق داشت سرش عربده میزد
می‌گفت: ندارم با اون چشمای کم سو خیس
یهو بهش گفتم: بده من اون قبض و رفیق
من پولشو میدم، این‌طوری مردونه نیست
گفت: اگه بفهمی خدا باهات لج بوده چی؟
اگه عادله، خب پس پسر من کوره چی؟
دوباره اشکای اون پیرزنه از گونه ریخت
با صدای خسته و بدن لرزون پیر
گفت: دو ساله بچه‌هام بهم سر نمی‌زنن
گفت: خدا نکنه مثل من فرسوده شید
مأموره گریه‌اش گرفت و دست و زد رو سرش
گفت: نمی‌رفته به مادرش سر بزنه
مادرم این آخریا دعا می‌کرد یه سره
پسرت نتونه ببینت، دلش لک بزنه
شاید با خودت بگی اینا یه افسانه بود
یه گوش در بود و یه گوشتم دروازه بود
ولی نه؛ اوس کریم با یه دعوای پول
به من و تو مأمور و پیرزن درس داده بود
مأموره گفت: گرفتم از این روز درس
دولا شد دست پیرزن و بوس کرد
مردم احمق کوچه هم درگیر قضاوت
همه باهم زدن پوزخند
[کورس]
کسی نبود وقتی تو بودی
وقتی پاهام منو یاری نمی‌کرد
کسی نبود وقتی تو بودی
وقتی تو کوچه بچه‌ای باهام بازی نمی‌کرد
کسی نبود وقتی تو بودی
وقتی گم شدم تو کوچه‌های ترس
کسی نبود وقتی تو بودی
وقتایی که خیس می‌شدن گونه‌های من