اين يه جنگه بين منو عقايد مَردمم
رنگ قلم رو ورقه فوايد درد و غم
همه اشعار ميره به حساب سرگذشت
يه بيت مینويسم يه کتابه ترجمهش
بنويسم از زخم زبونای خونواده
يا از ناخالصیهايی که موجوده تو نژادت
تو منو ديدی تو خيابون سرم پايينه
سلاح من قلمه همه خطرم با اينه
پاهام سنگينه، میبينم روزیو که
نوک خنجر تو هم به خون بدنم رنگينه
چون سوادشو دارم که کلماتو با هم
جوری بچينم که بدونی توانشو دارم
دستم زحمت کشيد راهش هموار بشه
حرفم ميخواد با کلام خدا همکار بشه
طرفدار امروزه دشمن سابقم
يه لشکر آدم پشتمه ظاهرا
میگی از غم بوده بهرام هربار نوشتی
تو صبحو از يه آدم بدخواب گرفتی
واسه شنيدن حرفام سرتو خم کن
اين آهنگ درگوشيه يکم صداشو کم کن
د بازم اشک چشاتو داری با من میباری
که عکس منه تو اتاقت کاغذ ديواری
فلاش دوربينت رو صورتم ارزش داره
بهرام تنهای ديروز امروز ارتش داره
اگه زخم صدام يا که اخم نگام به خاطر اينه
اول تو دخمه صدام شکل گرفتو
اومديم از زيرزمين
که الان از ته بساطمون میگيره کمين
همه الان ازم منتظر لغزشن
تا زير بار سختيا منم خم بشم
زيرش بددلی خوابه يه جفت کفشی که پامه
آخه رپ واسه ما نبوده يه تفريح سالم
که خيلی چيزا سلفيديم توی اين راه
خون و اشک قاطی کرديم ما توی اين کار
حرفای توی دل منم میشه سبب
که يه هدفون تو گوش باشه، قلم جيب عقب
و توی ۲۴ ساعت اين کار منه
چون غمی نيست و باز راحت مثال تنت
وقتی که مُرده تو قبرآسوده خفته
بگو بیخيال اين دنيا مثل چاقوی کُنده
زجرکش میکنه تو رو بیرحمه میدونی
ولی بازم يکی حرفتو میفهمه میخونی
ديگه جايی نگو بهرام چرت نوشت و
دری وری نبود حرفام، دل نوشت بود