Dorcci
Kalafegi
کلافگی نذاشت برام حواس
همه کارات اداس
کلا رفتی نیا
هرچی بودش دادم الان به باد
ببرتت به خاک
نمی‌کنم پیدات
کلافگی هرچی بودش از بین برد
ولی دردت موند
نمی‌بینم الان فقط ردتو
گم می‌کنم الان همه وسایلو
برعکس تو
کلافگی کل روحمم گرفت
دورچی نمی‌تونه اوورم بده
نمی‌میرم جای تعجبه
هرچی می‌خواستمو از دست دادم
خودم انگار از قصد خواستم
تا ببرن دست بردارم
الان نمی‌تونم دست بردارم
فقط مونده رسما واسه‌م
هدفای سمی که داشتم
کلافگی هرچی داشتم ازم گرفت
منم دیگه نمی‌دمم خیلی کشش
هرچی بودش میگم بهش بده بره
نمی‌مونم، پا نمیدم به این طلسم
کلافگی روحمم گایید
نمی‌تونم پیدا کنم راهی
می‌دونم بدجور تنهایی
بگایی‌ها واسه‌م هرجایی
هنوز میده علف بد کام دیگه
دورچی هنوز بد حالیه
فقط خوردم الان از قصد حرص
که از دستت من دادم
به هم نرسیدیم ما آخر
کلافگی الان همه چی رو از بین برد
من میگم ای بابا پس که این‌طور
میگم سریع کام بگیر ردش کن
کلافگی برام نذاشت حواس
نذاشت عصاب
کلا بگاست زندگیم، کلا بگاست
همیشه براست، همیشه برا
یه روز پرت میشم اَ این تراس
اَ اینجا راه به همیشه‌ها
حرف نمی‌زنم با غریبه‌ها
سریع میدم تغییر راه
نمیدم به هر خری پا، به هر خری راه
قفلی زدم رو نور ماه، رو نور ماه
هنوز مونده که راه
دورچی
کاربازی