Sepehr Khalse
Refighaye Rafte
{قسمت نخست}
سربازا تو کلاسا قلما تو جبهن
خون من سرد پاچیده رو شعرم
می خوام راست بگم فقط واسه یک شب
اندفعه دیگه نمی خوام که بگذره
این شهر پر خطه روی تنش
مثه رفیقای منه اونم حرفی نمی زنه
زل زده به این پول که ریخته کفِش
توی نیمه های شبش حتی حال می ده غمش آه
{همخوان}
افتادم یاد رفیقای رفته
دکتره داده یه چی واسه هفته
روی بیت حمید نمی بره خوابم
خاکی می مونم تا دقیقه ی آخر
آه، باز به فکرت افتادم
همه میان بالا من به فکر افتادن آه
که این حسه صبح تا شب
باهامه که داره می گه مفت دادم
{قسمت دوم}
سخت شده دیگه ادامه به کارم
همش مخه می گه می خوای یه راه بره بارم
فحش نمی دمم به خاطر مادر توی آهنگ
ولی دنیا واقعا به گا داده مارَم آه
لبا چفت رو هم تا که فاش نشه
راز دل سکوت اصلا با کلاس تره
چشا باز سنگینه دسته سبکه
اصلا خسته نشده می خواد ساده باج نده
همیشه تا نوک خودکاره درده
کسی نی که به این دنیا بخنده
ردبوله توی ودکائه محوه
هر چی شاعره رسوای شهره
یه وینستون قرمز یه مشت پول آبی
جوونی که می دونی خب خوش بوده گاهی
پشت بوده خالی ولی شش پر دوده
نمی خوادم اصلا ازش الگو بسازی
{همخوان}
افتادم یاد رفیقای رفته
دکتره داده یه چی واسه هفته
روی بیت حمید نمی بره خوابم
خاکی می مونم تا دقیقه ی آخر
آه، باز به فکرت افتادم
همه میان بالا من به فکر افتادن آه
که این حسه صبح تا شب
باهامه که داره می گه مفت دادم
{قسمت سوم}
من موندمو یه دست لباسم
قلمی که شبا می خواد برقصه واسم
یه لحظه بازم فک کردم آدمم
صدا خنده ی کفتارا نرفته اَ یادم
رفیقمم دلش عین چشمش خونه
دشمنمون که یه روز عشقش بوده
بعضی چیزا می گن زشتش خوبه
واسه امثال من همین فکر زندونه
اون جا سیگاری که رفیقم ساخته تو زندان
داره می ریزه روش آتیش فکرام
علفای هرز پاپیچ مغزم
نافو بریدم با حاشیه انگار
{پیش همخوان}
همیشه تا نوک خودکاره درده
کسی نی که به این دنیا بخنده
ردبوله توی ودکائه محوه
هر چی شاعره رسوای شهره
{همخوان}
افتادم یاد رفیقای رفته
دکتره داده یه چی واسه هفته
روی بیت حمید نمی بره خوابم
خاکی می مونم تا دقیقه ی آخر
آه، باز به فکرت افتادم
همه میان بالا من به فکر افتادن آه
که این حسه صبح تا شب
باهامه که داره می گه مفت دادم