Navid
Faramooshi
؛[قسمت اول]؛
شادی، یه جایی تو درونه
بازی، کار هممونه
خوابیم این که معلومه
بیداری‌هامون وابسته به زمونه
خوشبختی لب بومه
کبوتره بال داره
پر می‌زنه هر وقتی حس و حال داره
نه قصر بزرگ نه سیاه چال داره
نه مجمع تشویق نه چوب دار داره
بگذریم، یارم رو چونه‌اش خال داره
محو نگا‌هشم، محو چشاشم
می‌خوام محو بشم حل بشم نباشم
خط بشم انحنای لباشم
رو هم رفته صوت توی گوش
قلب می‌تپه و مغز می‌رسه به جوش
یه صدای میگه تو این چرخه چرخ من کوش
امروز می‌خوامشو فردا می‌کنمش فراموش

؛[همخوان]؛
همشو کردم فراموش، آتیش بود آب می‌ریختم روش
می‌سوخت تا بشه خاکستر، خط‌های دود بعد خاموش
همرو کردم فراموش، آتیش بود آب می‌ریختم روش
می‌سوخت تا بشه خاکستر، خط‌های دود بعد خاموش

؛[قسمت دوم]؛
بده باد بزنم زیرش آتیش هست
یکمی خشک و ترم می‌شه قاطیش کرد
اینا که می‌بینی می‌سوزن همه خاطره است
جدایی، حرارت، نتیجه فاصله است
چی موندش واسه من جز دود
سر زنده‌ها داد برای مرده‌ها سکوت
وقتی بند ناف تو برید روز اول با پول
قبرو نقد می‌فروشن چک هم می‌کنن قبول
بیمه‌ی عمرم مردم میدن بازمانده‌ام
کارمه یه صفحه رو هزار بار خواندن
طعم تلخ تکرار و سهم انکار تو فهم
اینکه این رویه از بیخ داره اشکال
زخم میشه رو تنم کو مرهم روش ؟
باد می‌وزه و می‌گیرمش در آغوش
رد میشه از پاره‌هامو می‌گه در گوش
هر چی که یاد گرفتی
یه روزی می‌کنی فراموش
؛[همخوان]؛
همشو کردم فراموش، آتیش بود آب می‌ریختم روش
می‌سوخت تا بشه خاکستر، خط‌های دود بعد خاموش
همرو کردم فراموش، آتیش بود آب می‌ریختم روش
می‌سوخت تا بشه خاکستر، خط‌های دود بعد خاموش

؛[قسمت پایانی]؛
همشو کردم فراموش
همشو کردم فراموش