Navid
Kashtam
؛[قسمت اول]؛
این رگ‌های آسفالت می‌رن تو قلب شهر
ماشینا تو جریان ساختمون‌ها خونشن
آدم‌های توشم همشون تو چشن
غذا‌ها تو دهن می‌رن راهی روده شن
نصفی هضم نصفی دیگه فاضلاب
همون جایی که فرصت هست هنوز واسه تازه‌ها
حل شدن توی محیط، فهمیدن توحید
تماشای دوباره روییدن جوونه‌ها

؛[همخوان]؛
ما رشد کردیم تو این شهر
خاطرات شدن بیشتر
حرکت توی خاک
توقف هیچ وقت
پی تنفر نیستم
تعصب! چی هست؟
وقتی تصویر کلا قشنگه
چرا ببینم ریز تر ؟
بزرگ‌تر تو این شهر
عاقل‌تر تو این شهر
عاشق‌تر تو این شهر
می‌مونم تو این شهر
این راه‌ها که آشنان
این جریان تو ریشه است
این خط‌ها موازی
این شکل‌ها کلیشه است
؛[قسمت دوم]؛
دور خودم می‌چرخم قد می‌کشم تهش می‌دم بار
اگه فشارم بیاد روم جای گل یهو در می‌آرمم خار
غم دل گیر شد گرفت تار
منم براش زدم روی تنبک
قلبم گذاشتم وسط ضرب
ولی دیگه گوشم نیست بدهکار
به حرف‌های مفت دنبه‌های دم کلفته
بترسونن کنی خوف په
ولی بدون همه حرف مفته
سر سوزن روزنه
به نظرم اون ور روشنه
مساله رشدمه
ریشه ها می‌تنن سمت نور
دونشم تو مشتمه

؛[همخوان]؛
من کاشتم تو این شهر
شاخه‌ها شدن بیشتر
حرکت روی خاک
توقف هیچ وقت
تصاحب کنم نیستم
می‌خوام رشد کنم بی شک
وقتی تا ته راه عشقه
ترس و می‌بینم ریز تر
با جرات تو این شهر
محکم‌تر تو این شهر
می‌خونم تو این شهر
می‌شم رد از این شهر
این داستان که آشناست
تصویرا تو شیشه است
این چرخ‌ها مساوی
این چرخه همیشه است