The Ways
Divar
یه دیوار آجری، ته این کوچه بن بست
کم شده دیگه طاقتش آخه فرسوده و خستس

پُره تنش از خاطره، خط خطی های قدیمی
یه دنیا حرف از خوشی، از دوری و اسیری

تو نمیدونی، چی گذشت به دیوار
وقتی کوبید سرش رو به سینش، عاشق بیمار

از پی و بن، دیگه میخواست خراب شه
وقتی میسوخت صورتش، با مرگ هر ته سیگار

هیشکی مهمونش نبود، واسه رنگ آجراش
واسه همه یه سایه بود، یه سنگی که حسی نداشت

شبا توی خوابش می دید، یکی رو لبش پنجره می کاره
همه میبینن تو دلش، یه باغ از ستاره

تو نمیدونی، چی گذشت به دیوار
وقتی کوبید سرش رو به سینش، عاشق بیمار

از پی و بن ، دیگه میخواست خراب شه
وقتی میسوخت صورتش، با مرگ هر ته سیگار

تو نمیدونی، چی گذشت به دیوار
وقتی کوبید سرش رو به سینش، عاشق بیمار

از پی و بن ، دیگه میخواست خراب شه
وقتی میسوخت صورتش، با مرگ هر ته سیگار

منم اون دیواره خسته
تنم زیر این بار شکسته