Genius Farsi Translations (ترجمهی فارسی)
Taylor Swift - Down Bad (ترجمهی فارسی)
[ترجمهی فارسی متن آهنگ « داون بَد» ازتیلور سوئیفت]
[قسمت 1]
آیا تو واقعا نورهای
یه ابر پر زرق و برق روی من جمع کردی؟
فقط برای اینکه روی من آزمایش انجام بدی؟
بهم بگو میگی من فرد برگزیده بودم
نشونم دادی که این دنیا از ما بزرگتره
بعدش منو فرستادی همونجایی که ازش اومده بوده
[پیش-همخوان]
برای یه لحظه، من عشق آسمانی رو درک کردم
[همخوان]
الان حالم بدجور گرفتهست، توی باشگاه گریه می کنم
همهی رفتارهام شبیه تندخوییه نوجوانی شدن
"به درک که نمی تونم اونو داشته باشم"
"ممکنه که بمیرم، بهرحال فرقی نمی کنه"
حالم بدجور گرفته، توی خون از خواب پا میشم
به آسمان خیره می شم، برگرد و بیا دنبالم
به درک که نمی تونم خودمون رو داشته باشم
ممکنه که دیگه بلند نشم، ممکنه بمونم
[پس-همخوان]
حالم بدجور گرفته
به درک که نمی تونم اونو داشته باشم
حالم بدجور گرفته
به درک که نمی تونم اونو داشته باشم
[قسمت 2]
تو همهی لباس های قدیمیم رو برداشتی
فقط برای اینکه منو اینجا تنها ولخت بذاری؟
توی محوطهای توی همون شهر همیشگی
که یه جورایی حالا خیلی پوچ به نظر میرسه؟
اونا میگن من مخم تاب برداشته اگه
درباره وجود تو حرف بزنم
[پیش-همخوان]
برای یه لحظه، احساس کردم بهشتزده شدم
[همخوان]
الان حالم بدجور گرفتهست، توی باشگاه گریه می کنم (توی باشگاه گریه می کنم)
همهی رفتارهام شبیه تندخوییه نوجوانی شدن
"به درک که نمی تونم اونو داشته باشم" (به درک که نمی تونم اونو داشته باشم)
"ممکنه که بمیرم، بهرحال فرقی نمی کنه"
حالم بدجور گرفته، توی خون از خواب پا میشم (توی خون از خواب پا میشم)
به آسمان خیره می شم، برگرد و بیا دنبالم
به درک که نمی تونم خودمون رو داشته باشم
ممکنه که دیگه بلند نشم، ممکنه بمونم
[پس-همخوان]
حالم بدجور گرفته (انگار که همزادم رو از دست دادم )
به درک که نمی تونم اونو داشته باشم (حالم بدجور گرفته)
حالم بدجور گرفته ( برای کشتی دست هام رو تکان میدم)
به درک که نمی تونم اونو داشته باشم
[پل]
تصاحب های دشمنانهت رو دوست داشتم
برخوردهای نزدیک و نزدیکترت رو
همهی اون نمایش های بی حیایی رو
-چطور جرات می کنی که بگی اون
برات توی یه سیاره ای یه سنگر می سازم
جایی که همه بتونن درک کنن
چطور جرات داری که فکر کنی
منو اینجا تنها و امن گذشتن عاشقانه است؟
چون لعنتی، من عاشق بودم
پس لعنت به تو اگه نمی تونم خودمون رو داشته باشم
چون لعنتی، من عاشق بودم
[همخوان]
الان حالم بدجور گرفتهست، توی باشگاه گریه می کنم (توی باشگاه گریه می کنم)
همهی رفتارهام شبیه تندخوییه نوجوانی شدن
"به درک که نمی تونم اونو داشته باشم" (نمی تونم اونو داشته باشم)
"ممکنه که بمیرم، بهرحال فرقی نمی کنه"
حالم بدجور گرفته، توی خون از خواب پا میشم (توی خون از خواب پا میشم)
به آسمان خیره می شم، برگرد و بیا دنبالم
به درک که نمی تونم خودمون رو داشته باشم
ممکنه که دیگه بلند نشم، ممکنه بمونم
[پس-همخوان]
حالم بدجور گرفته (انگار که همزادم رو از دست دادم )
به درک که نمی تونم اونو داشته باشم (حالم بدجور گرفته)
حالم بدجور گرفته ( برای کشتی دست هام رو تکان میدم)
به درک که نمی تونم اونو داشته باشم
[پایانی]
انگار که همزادم رو از دست دادم
به درک که نمی تونم اونو داشته باشم
حالم بدجور گرفته ( برای کشتی دست هام رو تکان میدم)
به درک که نمی تونم اونو داشته باشم