[متن آهنگ «جیب بابا» از هیچکس و پیشرو]
[مقدمه: پیشرو و هیچکس]
هه، سروش ميدونی که
اين روزها دیگه همه دستشون تو جيب باباههس
(آره خدا وکيلی)
مثل ماها نيستن که
(ولي خب بايد بشن)
[همخوان: پیشرو]
میباره از چشای ابريم اشک برفی
يه چی که به من میگه ديگه خنده تعطيل
يه جنگی بالاتر از جنگ شمشيری که
میگه تعطيل ديگه زنگ تفريح
میباره از چشای ابريم اشک برفی
يه چی که به من میگه ديگه خنده تعطيل
يه جنگی بالاتر از جنگ شمشيری که
میگه تعطيل ديگه زنگ تفريح
[قسمت ۱: پیشرو]
رضا بخون با حس، الان وايسا جلو آينه
رضا ببين دنيای ناکِسو دوباره چارچشم
من همونيام که بودم تو خيابونها بارکش
پسری که نميخواست ننش دست بکنه تو وايتکس
اگه آرشه زندگی رو تهديد ميکنه به ماشه
اگه پاشه، من پا شدم بسه طعنه باشه
چون رفته هفتههای زجر و نحس بد سابق
من زندم پس بذار تا ابد حرف بزنه صامت
اين بار اسب سر تاجره که دست بسر خانه
خيلي وقته اگه ساکت، چون خنده کرده صادق
پسر، رضا تو خونش نداره تاب و سرسره
تا اينجا هم اومده که عقدههاتو پر کنه
مشکلاتو قفل کنه همون جايي که هستش
پشت کارت گم شده، هنوز جاريه وقتش
من کمکت ميکنم و ميشه آويز مغزت
راه حلّو بهت ميگم چون من حاليمه بچه
[همخوان: پیشرو]
میباره از چشای ابريم اشک برفی
يه چی که به من میگه ديگه خنده تعطيل
يه جنگی بالاتر از جنگ شمشيری که
میگه تعطيل ديگه زنگ تفريح
میباره از چشای ابريم اشک برفی
يه چی که به من میگه ديگه خنده تعطيل
يه جنگی بالاتر از جنگ شمشيری که
میگه تعطيل ديگه زنگ تفريح
؛[قسمت ۲: هيچکس]
(ببين)
من با پوتين بزرگ شدم و کلاه بوده سرم
رفيق تنهاييام هم خدا بوده فقط
دلم از کف خيابونم آسفالتتره
با لطافت و نرمیام آشناس
نه، نه که بد باشم نه، اين هم فکر بقيهست
همه فکر ميکنن آدم خوبه شکل پریهست
من غول ديدم، خوب ديدم
آدم خوبهایی که خيلي وقتها بو ميدن
اما توپيدن چه فايده شد، بديها قايم شدـ
پشتِ پول و من خوش به زورـ
ميمونم تا چرکهای دلم خشک شه زود
هيچ وقت سنگي برنداشتم که نتونم پرت کنم
رو پاهام وايسادم و الان هم مرد شدم
مردم بهم ياد دادن اعتمادو ترک کنم
شايد خوشايند نيست ولی حقيقت داره
تعجب نکن اگه يکی شبيه من باشه
[همخوان: پیشرو]
میباره از چشای ابريم اشک برفی
يه چی که به من میگه ديگه خنده تعطيل
يه جنگی بالاتر از جنگ شمشيری که
میگه تعطيل ديگه زنگ تفريح
میباره از چشای ابريم اشک برفی
يه چی که به من میگه ديگه خنده تعطيل
يه جنگی بالاتر از جنگ شمشيری که
میگه تعطيل ديگه زنگ تفريح
[قسمت ۳: پیشرو]
من رضا ناصریام، متولد دههی شصتام
همونی که ميخواد بکشد بيرون از حلقهی ترس
از کلهی من استفاده کن در حد يه گنج
مسئلهی من اينه بسه تبصرهی رنج
رنج روح از پدرت، تو سپرديش دست اون
مياد و غرق پول ميکنت تا بشی محو اون
ولي کله پوکی بيش نميشی، بچه جون
بگو شباهتت با بابا چيه جز رنگ خون؟
ديگه هر چی بود بذاريم واسه فرداهاي ديگه
ميخوام از الان بکشی بيرون از باباي پيرت
چون واس رسيدن به خواستههات اون تنها مانع ميشه
تو تنها ميشی تا بفهمی زمان مال کيه
و اين حرفا واسه چيه؟ تازه اشکها مانع ميشه
اون موقع ميخوای داد بزنی از بالای ايفل
ولي چون که نيزهی بيپولی کرده پاره سينه
برو بالای برج ميلاد تا هفتههای ديگه
[همخوان: پیشرو]
میباره از چشای ابريم اشک برفی
يه چی که به من میگه ديگه خنده تعطيل
يه جنگی بالاتر از جنگ شمشيری که
میگه تعطيل ديگه زنگ تفريح
میباره از چشای ابريم اشک برفی
يه چی که به من میگه ديگه خنده تعطيل
يه جنگی بالاتر از جنگ شمشيری که
میگه تعطيل ديگه زنگ تفريح