Ho3ein
Man
صورتِ بی نقاب
دو تا چشمِ نیمه خواب
با خدا بی حساب
یه زمینِ بی حصار
اینا یعنی من، منم یعنی کم
یعنی دقیقاً دوستی که غریبم
روزام سخته ولی دنیام شیرین
تلخی رنگِ ای کاش کی نی
رو تنِ تقویمم من اینو فمیدم
یه دنیاس که یه روز همه پس میدن
گرون واسه خودم یه بوم واسه خدا
با رنگای قشنگ نه رنگای گلها
عمیق‌تر ببین یه دستم سفید
پس از من بپرس یا سنگر بگیر
تو جنگم که خون با خاکش گله
میوه‌ش حرف من درختش دلِت
انتقام تا رنگش بره
نگام کن یه کم، نه از پنجره
سکوت کن دیگه روی سادگی ندو
سکوت کن میفهمی واقعیتو
اخم کن بهش لمس کن بچش
تلخیشو وقتی که دست خورد بهش

بازم...این منم یه عابری که همه لحظه هاش
راه رفت...میگذرم زیر پامم صدا برگ باز
بازم...این منم یه عابری که همه لحظه هاش
میگذرن جا نمونی که دوری سهم ماست
همیشه همونی که همه چیشو باخت عقبیمه
اتفاق تو چار قدمیمه تازه نیست برام اَ قدیمه
علناً وقتی نی پَ خواب برا چیمه؟
باید باز باشن چشامو این دور و ور و بپان
به گا بدم دور و ورو جلوترو بخوام
له کنم چیزایی که دیدمو
اینو خوب بلد بکنم شروع بعد سه کام
حبسو بعد بدم مغزو رد
یه کم اخمو بعد یه لبخند اومد
اون لابه لاها انگار تکون خورد نیشت
اینجا خالیا گرون پر میشه
همون که بلدیم تو فک کن الکیم
آه...فکر اسم اَبَدیم
خوشحالی جلو زدی از اینا که عقبیان
ولی من باز تو فکر بغلیم
همیشه عصا به دست شبیه مسابقه‌س
زندگی یعنی تو توی مسیر اجباری انگاری
تخم جنگو باز پاچیدنو
تو گذشت یاد بگیر منم خار گاییدنو

بازم...این منم یه عابری که همه لحظه هاش
راه رفت...میگذرم و زیر پامم صدا برگ باز
بازم...این منم یه عابری که همه لحظه هاش
این منم یه عابری که همه لحظه هاش