؛{قسمت1:بیگرز}؛
بین نگاه مردم میرم به سمت مقصد
نمیدونم کجا میخوام برم و بیماره مغزم
صدایی آشنا میخونه تو گوشم
سنگینی مسیرم میمونه رو دوشم
چون این راهی که میری ته نداره
هرچی میگیره پس نداده
تو میمونی با اون خیابونی
که مثل کویری خشک و بی بارونی
همچی اینجا اتفاقه
حتی میکنه بیجا استفاده
کجان اونا که بودن مثل برادر
از پشت میله ها میگن قصه برا من
خدا بده یه روز آفتابی
یه نسیم خنک هم باشه حال دادی
چطور میشه اینجا هم یه روز خوب باشه
خوب تو خیابون بگو کو آخه ؟
؛{همخوان:دانیال}؛
هر شب تلخ و سخت ، تنگ و سرد درس بی حد و مرز و هرج و مرج
راه میرم از تو شهر از تو شب راه میرم ابروم خم توش هرجور هست
یاد گرفتم از خودم از دورم و نگاه مردمم باید نفسامو حبس کنم باشن قدم هام بلند
من هنوز این باورو دارم اگه سیاهی همجا هست تا همه آدما خوابن یکی صدامو میشنوه آخر
؛{قسمت2:حصین}؛
پیانو رو دوس داری!؟
حال میده نه
یک بام یکی داد
دوتا نقطه توی وقتای حال
حال میده توی تنهاییات
کیش میشی توی طعم های مات
هندونه هاتم هست لای پات
یکی چپ یکی راست
کنتوری روی حرفای خاص
په یکم هول بدی روی مغزای باز
بازم خیابونو منو شبو دو تا دست توی جیب
بزرگه ولی برا من کوچیک
دنیاتو میگم هرچند سفید
شبا ولی اینجا با من همرنگ پوشید
آدمای شهر شده منظرم
خونه های شهر پره پنجرن
هرکدوم توشون یه قصه است و پره دو پاهایی که از یک جنگل ان
یه سری که صبحا میرن راه راست
چون میدونن که شب دیگه مال لاشخوراست
نخ به رنگ شب نمیدن و میدونن که کف خیابونا تا روزاش جداست
میره دست تو شرتو بهینه کار
بم چسبیده شبیه خال
خیابونو میگم احمق بیبین
توش هیچ موقع دو دوتا نمیده چار
؛{همخوان:دانیال}؛
هر شب تلخ و سخت ، تنگ و سرد درس بی حد و مرز و هرج و مرج
راه میرم از تو شهر از تو شب راه میرم ابروم خم توش هرجور هست
یاد گرفتم از خودم از دورم و از نگاه مردمم باید نفسامو حبس کنم باشن قدم هام بلند
من هنوز این باورو دارم اگه سیاهی همجا هست تا همه آدما خوابن یکی صدامو میشنوه آخر