؛[قسمت اول: صادق]؛
دوباره شب رسیدش من و خودم و خدات
یه کام ته نشینش بدنه شله رو دو پام
بذار این لش بمیره وسط هر چی گناه
بذار این تن بگیره بوی کاغذای دلار
من و خدات دوتا دیوونهایم
یه خونه داریم اون بالا و بیرون کُرهایم
تو زندگی و زاویهش تو روح من با قافیهش
تو شهر پوچ و حاشیهش تو عقربش تو ثانیهش
لباسو میکنم شیشه هارو میشکنم
زمینو میفروشم آسمونو میخرم
یه خنده کج به راست با دو تا چشم ریز
رو گردن خدات میشم یه سینه ریز
من جای کلتون فریبو میخورم
صعودو میبینم مسیرو میدوئم
با این حال هستم حاجی اونقدی که گفتم
این خیلی حرفه مشتی بی کس بشی تو غربت
؛[همخوان: حصین]؛
یکمی صبر کن
من هنوز اینجا کلی کار دارم
یکمی صبر کن یکمی صبر کن
من سوال نیستم جواب دارم
یکمی صبر کن یکمی صبر کن
یه خورده وایستا یکمی صبر کن
؛[قسمت دوم: صادق]؛
تو که دیدی اینارو ازم
خل چیلی بیدار و نسخ
دنیامون چی داره اصلا
هی میگی کافه تی نزن
هنوزم لقم هنوزم مثله برگم
میرم به دست باد و اونجا هم که حق هست
واقعی شد ادعام گم شدم تو ازدحام
شدم قطره قطره آب پرم قد لحظه هام
له شدم تو همین وضع شیر شدم تو همین وضع
اونقدری که نشن هضم اونقدی که بشیم جذب
خدا میدونه که تو دلم چیه
میدونه که میپرم از رو پرچینش
میدونم میگیره دستمو یه روزو
میکشه پرده از رو تصویرش
هخ و لاخ پات روی خش خش برگا
فصل هِره کره رفت و باز رسیده سرما
همه چی خاص تو یه روز عادی
یه روت احساس و یه روته مادی
؛[همخوان: حصین]؛
یکمی صبر کن
من هنوز اینجا کلی کار دارم
یکمی صبر کن یکمی صبر کن
من سوال نیستم جواب دارم
یکمی صبر کن یکمی صبر کن
یه خورده وایستا یکمی صبر کن