Homayoun Shajarian
Raha Kon
[شعر]
رها کن تا چو خورشیدی قبایی بپوشم از آتش
در آن آتش چو خورشیدی جهانی را بیارایم
که آن خورشید برگردون ز عشق او همی سوزد
و هر دم شکر می گوید که سوزش را همی شایم
میان خونم و ترسم که گر آید خیال او
به خون دل خیالش را ز بی خویشی بیالایم