Homayoun Shajarian
Chouni Bi Man
[همخوان]
ای همدم روزگار چونی بی من؟
ای مونس و غمگسار چونی بی من؟
من با رخ چون خزان زردم بی تو
تو با رخ چون بهار چونی بی من؟
[قسمت 1]
ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو
[همخوان]
ای همدم روزگار چونی بی من؟
ای مونس و غمگسار چونی بی من؟
من با رخ چون خزان زردم بی تو
تو با رخ چون بهار چونی بی من؟
[قسمت 2]
عشقت به دلم بر آمد و شاد برفت
باز آمد و رخت خویش بنهاد و برفت
گفتم به تکلف دو سه روزی بنشین
بنشست و کنون رفتنش از یاد برفت
[همخوان]
ای همدم روزگار چونی بی من؟
ای مونس و غمگسار چونی بی من؟
من با رخ چون خزان زردم بی تو
تو با رخ چون بهار چونی بی من؟
[قسمت 3]
ای در دل من میل و تمنا همه تو
وندر سر من مایه ی سودا همه تو
هر چند به روزگار در می نگرم
هر چند به روزگار در می نگرم
امروز همه تویی امروز همه تویی و
فردا همه تو فردا همه تو
[همخوان]
ای همدم روزگار چونی بی من؟
ای مونس و غمگسار چونی بی من؟
من با رخ چون خزان زردم بی تو
تو با رخ چون بهار چونی بی من؟