Gdaal
Zemestoon Oomad O Raft
؛{قسمت اول}؛
از ته دل بوش کردم
یهو دیدم خشک شد گلم
خودمو خالی کردم
یهو دیدم پُر شد دورم
همه جا تیره شد
تو دل شب گم شد صبحم
رُک شد سخنم و جنگیدم با خود تو خودم
اَه
باز دوباره گرم که شد قلم
گفت برام از درد مشترک
رفتم جلو چون دیدم
پل برگشت رفته پشت سرم
سخته پس به بخت دل ببازم
حرص و آز زیاده پس همه برده اسکناس -َن
عینِ تاس -َن
معلوم نیست چند چندن
مشکلاتتم
بد تر که میشه
کم تر نمیشه
سر چهار راه مرشدهای سبز
دست بند زدن
نو جوونیمو
یادش به خیر نه
شره یادش
حاکم میزنه و میرقصه کل شهر به سازش
حقیقت تلخه آره
؛{همخوان}؛
زمستون اومد و رفت
نخشکوند ریشه هام و
زوزه ی گرگها گرفت
باز کل بیشه هارو
آزادی
آزادی
دل و دین و کیش ما شد
دل و دین و کیش ما شد
کیش ما شد

؛{قسمت دوم}؛
عجیبه نه
غریبه آشنا میشه
آشنا ها غریبه
اَه
چاله رو رَد میکنی
یه چاهه عمیقه بد
وقتی چشم هات بیشتر دید
میفهمی زندگی کثیفه خوب
ضعیف و خورد
اونی که قویه همیشه
خُب
یکم سختته
ولی رسمشه
این تا اَبد زندگی
همینه خُب
نیست خودی تر از خودت کسی به تو
اصلا فکر نمیکنه
باید تنها بری مسیرتو
تنت آواره ی غربته
روح تو وطنت اَسیره چون
تو وطنت اَسیره چون
بگو چرا پریشونه خواب های ما
بگو چرا تیرگی هست
خیره میشن تو میدون
به بدن بالای دار
اِعدام
آرزو
یعنی حقیقت رو زمینه
نگاه به آسمون
؛{همخوان}؛
زمستون اومد و رفت
نخشکوند ریشه هام و
زوزه ی گرگها گرفت
باز کل بیشه هارو
آزادی
آزادی
دل و دین و کیش ما شد
دل و دین و کیش ما شد
کیش ما شد

؛{قسمت سوم}؛
(آخریشه)
رو به روم من راهم و دارم
هنوزم این باور رو دارم
تنها میای و تنها میری
نیازی نی به عالم و آدم
پیش میرم من آروم باز و
آره میشکونم قانون هارو
خاک گرفته جادمون رو
می شوره بارون راه و
اگه چِهرت سرد ترینه
تلخه روزهات و درد کمینه
اولین شکوفه گفت
قوی باش زمستون رفتنیه
زمستون رفتنیه
بیا
؛{همخوان}؛
زمستون اومد و رفت
نخشکوند ریشه هام و
زوزه ی گرگها گرفت
باز کل بیشه هارو
آزادی
آزادی
دل و دین و کیش ما شد
دل و دین و کیش ما شد
کیش ما شد

؛{پایانی}؛
لقمان را گفتند
ادب از که آموختی گفت از بی ادبان
هرچه از ایشان
در نظرم ناپسند آمد
از فعل آن پرهیز کردم

بعضی چیزا رو تازه وقتی چشاتو می بندی می بینی