Taham
5PM
؛{همخوان: پایا و سوگند}؛
سرده باد خونه
گرمه تابستونش
اما من از خونه خیلی دورمو
لحظه های خوبش
همه مایع دوده
معلومه از چشای خونت
سیگارا نصفه خاموشن
تو لیوان قهوه های مونده

؛{قسمت ۱: تهم}؛
اینجا خونمه
درو وا می کنم تا که بیاین تو همه
تاریکه نور کمه
دمش مثه گورکنن
همخونه هام رو لجن
جهنمه تو لجن
رو همن
خوب بده وضعیتشون
اما نگران نباش بیا باز سر قرار
اینجاس آخرش لباسه رو در آر
و اِلا
داری چیکار اینجا؟
بیکاری
میدونی ما بیداریم؟! میدونی ما چی داریم؟
ویتامین؟
نه چراغ روشن نیست
چشمامون اما پشت شیشه ست
شبا شمع همه جا روشن
رو مبل نشیمن لم
دادیم
و
تلف میشه مفت انرژی وقت
که من قفل یه ریفم
بگم جمله جنبشی بیرحمم
که هنوز بعضی همخونه هام انگار بد خواهامن
ناراحتن از رابطه ی هنرها با من
میگن سرصدا نکن
سبب هیجان نشو
همشون ساکنن
سالاست و نمیدن اجارشو
خنسه نه
طلسمه یا که نه گرفته گند
از اتاق خوابم تا پذیرایی هوا کدره
همیشه کرخه تن و تا که بره وقت
بد را بده به دلت پس
بیرون این خونه خبری نیست
بمون ببریمش لول بعد