EASTGHOST
Kalanshahr
[قسمت اول]

یه شهر گندس كه فرار كرده نابغش از درون حاملس
بچش بى بند و بارى به بارمياره بيكاره نداره از فرداش خبر
آسمونش هميشه خاكستريه دل مردمش نزديكه يه دم بگيره
تلخى دردا رو اخر يه روز ميبينه
خيابوناش گرچه به هم وصلن
ولى فرقى هس بين بالا و پايينش
ماشينا هر روز بوق بوق بوق
عجله واسه ى پول پول پول
داره ميكنه سخت تلاش تا به بچش بفهمونه وقت طلاس
براش اهميت داره هر ثانيه كه ميگذره ميخواد روشن باشه اينده پسرش
هرچند هنوز خيلي مونده كه بشه يه شهر ايده آل
شهري كه باشه خالي از افترا

[قسمت دوم]

آزادي بيان يه شهر كلان
باش مراقب حرفات
تا ندي سرو به باد
گرون تموم شه برات
تابع قانون باش
اينجا همه گرفتار
به اجبار پس
فكر گيليم خودت باش
كلان شهر
جا نميشه توي كلمه وصفش
دركش كردم با اتفاقاي هر روزش
بايد ديد اينده بچش چجوري رقم ميخوره
توي شهريكه پليس خودش دليل ناامنيه
هيــــــس !
ساعت چنده
دم دمای غروب
همه برمیگردن سر نقطه ی شروع
روز از نو روزی از نو