[ورس اول]
ببین پوچه، خندهداره
تهش هم میمیری، میری رد کارت
مبهمه، معمائه
پیچیدگیش میکنه لت و پارت
سرسخته، بیرحمه
فریبندهست، خوش خط و خاله
اما وسیعه و بیسقفه
اگه بیرون بیای از حصارت
چه تو فقر مطلق، چه شهر رو مالک
چه بیخدا، چه معتقد به خالق
چه شبیه عامه تو فهم غالب
چه منحصر به فرد و جالب
چه بالغ، چه نادون، چه عالم
میمیری هم خودت، هم بستگانت
مامانت، بابات، هر کی که باهاته
عشقت، دوستت، کس و کارت
ای وای
از جلو از دور یکی باش
حرف بزن پُر منظور
با ما باش یاغی و غد، راوی خود
پررو، محکم و مغرور
از زیر ریشه بده، اگه میبرن تو رو از رو
خارج از مد مرسوم و زندگی معمول
خیره شو توی خورشید، بگیر تاریکی رو از نور
بشنو از من بی رخ، بشنو از من مهجور
یک مجنون آزاد بهتره از صد عاقل مجبور
آزادیت رو نفروش
آزادیت رو نفروش
آزادیت رو نفروش نه به قیمت چهره، نه به قیمت خون
نگیر از کسی دیگه دستور، خب؟
[همخوان]
ببین
میمیری میمیری میمیری میمیری میمیری زود
خب؟ (خب)
یه جوری زندگی کن انگار قرار نی ببینی طلوع بعدو
ببین چی میکنه حالتو خوب؟ ها؟ بکن اون کارو (زود زود)
می میری می میری زود
ببین
میمیری میمیری میمیری میمیری میمیری زود
خب؟ (خب)
یه جوری زندگی کن انگار قرار نی ببینی طلوع بعدو
ببین چی میکنه حالتو خوب؟ ها؟ بکن اون کارو (زود زود)
میمیری میمیری زود
[ورس دوم]
خستهم از بس که دور و ور و جلوتر رو دیدم
تصویر بزرگتر رو دیدم، نمای رو قله رو دیدم
فقط میخوام حل شم همین جایی که هستم
بیدردسر و بیغم؛ همه میخوان جمع شن
زیر نماد و پرچم، دور هم و بیمغز
اما من تکم و تک رنگ؛ فرو میرم تا گردن
تو سیاهی شهرم؛ آینهم هم تو دستم
تا خودم رو بفهمم
ترجیح میدم تو انزوا بمیرم تهش
تا بیخود و معلق
نمیخوام و نمیتونم بذارم
یه صورت دیگه جا خوش کنه رو کلهم
پس
[همخوان]
ببین
میمیری میمیری میمیری میمیری میمیری زود
خب؟ (خب)
یه جوری زندگی کن انگار قرار نی ببینی طلوع بعدو
ببین چی میکنه حالتو خوب؟ ها؟ بکن اون کارو (زود زود)
می میری می میری زود
ببین
میمیری میمیری میمیری میمیری میمیری زود
خب؟ (خب)
یه جوری زندگی کن انگار قرار نی ببینی طلوع بعدو
ببین چی میکنه حالتو خوب؟ ها؟ بکن اون کارو (زود زود)
میمیری میمیری زود