[متن آهنگ «فرصت» از بهرام]
[قسمت ۱]
ساعت از دوی نصف شب گذشته، خیابون تنگ
ظلمت جادهها زیاد، پاهام نالههای بد
یه گلوله تو مخم، پایان همه چیز و همه کس
قید دنیا رو زدن، در هایی که به روم بستهست
بهرام خستهست، بدون پینه بست دستهام
خاطرات پاکی و کودکی هنوز هست باهام
هنوز روند زندگی بستی دل بدی
دلمون خوشه بشینیم بختکی شعر بگیم
از اون روزهایی که گذشته به سرعت نور
ذهن شاکی ناشی از بدن خاکی بود
قدرت کلمه هام رو بریزم روی ورق
منتظر این که دشمنها بریزن ز هر طرف
نمیخوام این دفعه شاخ بشم بگم سر ترم
چونکه حس میکنم دیگه آب گذشته از سرم
دستهام رو نگا کن پایهی هر گونه خلاف
شهرت و اعتبار ناشی از قدرت کلام
ثانیه مهلته برام واسه حرف زدن
از پشت نارو زدن و جلوم کف زدن
ولی فرصت هست هنوز واسه جبران
چون که کلمات من مقدس تر از قرآن
نگو کفر میگم چونکه این ادعا حقه
از مادر زاییده نشده که بی اعتنا رد شه
از حرف من میدونم خیلی ها هستن غرق من
پس بدون بین من تو این فرق محضه
که من تفکر دارم و تو مغزت هرزه
تا که دست هام سرد شه
میمونم و میخونم چون که فرصت دارم
کیان که فکر میکنن جلوم من حرمت دارن
[همخوان]
هنوز فرصت هست واسه زندگی
امید رو زنده کن تو وجودت واسه بندگی
نگو چرا الن دارم بهت لبخند میزنم
چون میخوام من ریشه غم رو از خودم بکنم
چون میخوام من ریشه غم رو از خودم بکنم
هنوز فرصت هست واسه زندگی
[قسمت ۲]
میخوای شهرت من رو به این فرصت برین
واسه رسیدن به من باید با سرعت برین
چون که راه من از راه امثال تو جداست
افتخار میکنی که با قدرت میگی
من بودم مردی که نشسته تو ساحل غمها
هر چی نماز خوندی تا الان تو باطله اما
به این فکر کن که هنوز هست واست امید
یه نگاه به دیروز سیاه بساز فردای سفید
هنوز نفس هست واسم واسه دم و باز دم
تو این قفس پس بازم زندگیم رو باختم
شاید دیگه نیست هدف و انگیزهای واسه موندن
خیلی ها هستن که وصیت نامم رو خوندن
اگه تو مستی و هشیاری واسه من باش
واسه شکر واجب میارم من سر به سجود
خدایا شکرت واسهی فرصت حیات
شکرت خدا واسهی قدرتی که به من داد
سبزی به چمن داد فرصت به من و تو
پس تو هم با موج صدای من بزن فریاد
چون واسه ی فرصت زیستن تنم
خدایا بزرگترین عاشق تو این دنیا منم