[آلبوم چل / متن آهنگ "سدوم" از شاهین نجفی]
[مقدمه]
شرمنده اهل امید نیستم
امید شهری بود
که سوزوندنش
گفتن اهالیش مفید نیستن
نمیارزه جون کندنش
شرمنده اهل امید نیستم
[قسمت اول]
خاکی بود
دوزار دهشی
هر چی بود
بوی مامان داشت
بابا شکسته بود
اما شکست نخورده بود هنوز
توان داشت
عصر طلایی این و اون نبود
سختی بود
نون نبود
هنوز رو بود
اونقد که سود بده کار
مملکت شیرای پیر
گرگای جوون
جون ارزون، آرزو گرون
آینده یعنی فردا پاشی
پنجرههای خونه سالم باشن
شب چشای کارگر پدر
با صدای آژیر پاشن
صف بربری، شیر فاسد
دلهره طعم تلخ چَک داداش
تخم دزدی غاز حامله
از لای سفیدیای پرهاش
پرخاش بود ولی مزه داش پ
توی کوچهی بچگی
سنگ خوردن
آسمون کوتاه بود
آویزون کامیونا شدن و مُردن
شست پات تو فوتبال بره
از اجبار عشقش
چپ پا شی
شب تو لباسِ ملوان بخوابی و
صبح تو شورتِ آلمان پاشی
داغ، خشخاشی
مثه پوست بدن اولین دختر
اولین گناه بوسه
خوردن سیبای کوچیک کوثر
تو حیات
یادت میاد؟
نامههای عاشقانهی
یه نیمچه شاعرِ شرور و عصبانی
تعبیر معلمی که دوسش داشتم
آقای قربانی
آبو باز کرد و
دندون مصنوعیو
انداخت توی لیوان
دارایی واقعیش اون بود
از زندگیِ ساخت ایران
باز نشست تا بازنشستگی
فرجی کنه توی قرضاش
باز نشد چشاش و گرههاش
جا موند از قلب و قرصاش
چرا گریهم گرفت؟
گیرم لنگ پنجاه تومنی
تو هم واسه شام
چرا گریهم نگیره
وقتی دستم بستهست
و بازه چشام
[قسمت دوم]
شرمنده اهل امید نیستم
امید شهری بود
که نفس نداشت
خفگی، رنگ سبز سپاهی بود
که واسه جوونی
هوس نذاشت
من قرآنو خوب بلدم
حافظ نیستم
اما از حفظم
قرار بود که پشتم باشه و
تحلیل برم توش
بکنه حفظم
ولی لذت توی شعره
که تخریب هم روح
و هم جسممه
شاهین، دو شاهِ شکست خوردهی درونم
روی اسممه
تو مسیر تبعیدم
خانی کردم، تا شاه شم
حق با من بود
تو این انتخاب سخت
رضا یا میرزا شم، نه؟
یا سرمو بزنه شاه
یا شاه شمو سر بزنم
من هرچی بودم
بندهی ملتمس درگاه نشدم و
پاشمو در بزنم
بچگی کردم و پاش موندم
بزرگی به بزرگسالی که نیس
گفتن: به کجا رسیدی؟
موندم
به یه قلب ریش
به چشای خیس
نه هنر، سیاست و فلسفه
بازی زشتی
که بچه جاش نیست
همسنِ انقلابیام
که شبیه هیچکدوم
از بچههاش نیست
مثه اون پدرِ شهید
که یه لنگه کفش
میراثِ بچشه
تو خیالم هنوز جنگه و
نگرانم پسرم
کفش پاش نیست
[قسمت سوم]
بوی کافور و گلاب
پاهای سرد، سردخونه
آخر خط
بوی ناجور کباب
پا های زرد ترکیدهی ممد
قاتل نصف شهر
موتور بود و نصف دیگه
رو عرق و مواد
تو دریا میشد غرق شی
یا تو رویای یه زندگی شاد
به کجا رسیدم؟
به پشت سبیلام
به دیسک و سیاتیک و بواسیر
به یه چشمِ خون
به شهر نا امید
به مرگ تنهایی تو تبعید
ترسیدم
باد میبره آدمو
میبُره آدم
میترسیدم آینده چاه شه
نباشیم
یا اینکه بمیریم و
دوباره توی این زندگیِ شوم پاشیم
بلعیدم آب و
نفس کشیدم
تا قایق حراست رد شه
ماهی تو تور من
ماهیگیر تو تور خدا
[قسمت پایانی]
ای خدا
ای خدا
رد شه