{آلبوم حق / متن آهنگ «مقدمه» از فدائی}
[ورس]
میگن آدم از کوچیکی
بزرگ میشه
دنیاش یه تلقین خالص
سربههواست
منتظره بده یه دستی نجاتش
تشنهی پوله
نمیبینه کوزه گنج زیر خاکه
دمت گرم بگو گرمی چنده
زندگی بیمنت
تا باشه چی قسمت
یا مِنمِنی یا مَن مَن
ازت پله میسازن
بادو میندازی به غبغب، ها؟
نمیبینه چاهو کور
لو نمیره راز بین خاک و خون
مثل رابطهی تاس و پول
این حرفا نمیشه نون و آب
قورت میده فوتو باد
سر و وضع خاکی
هنوز وایساده رو دو پا
اصلاً راز و روز
اصلاً زار و زور
اصلاً تار و پود خود خالق هم
نبوده صاف و صوف
اصلاً یادش به خیر بچگی
گلکوچیک، شوت و پاس
توپ پلاستیکی، جوب و ساق
نه کبود میکنه ضربهها
نه کنایهی بندهها
وقتی لالن واسه حرف حق
انگار زبونها روی رندههاست
هی ها میکنیم
ولی گرم نمیشه جمع ما
میرسیم به استخون هم
زیر پوست زمین
اونقدا هم نیست عمق کره
در حال کندن گوشت همیم
خاک گشنه مردهخوره
فکر کن یه درصد
کلاغا بترسن
تا حالا فکر کردی
به ترس تو دل مترسک؟
دستاشو باز کرده که بغلش کنی
ولی تو میری
میخ تو کمرش کنی
جاده نشون میده
هر کی سد رام بوده
از اون استخون مونده
از من، رد پا
یارکشیه بین مرام و جاکشی
خاکی باش قبل اینکه خاک بشی