Mohsen Namjoo
Zad Azm Babr
دوری و رنج فاصله زاد اَزم بَبر
سینهی فراخ سوختر آید سِتبر
از جور خَلق، ذهن بزاید مَجوس
در حول و حوش حادثه فاجعه زایدت گبر
صد خنده شوق ناکُندَت سخت شاد
صد آسمانت گریه نبارد ز ابر
آن درد عشق، کز تو برون کرده یار
آن یار رفته از سفر آیدت، صبر
شَنگی و خوشدلی نرُباید تو را
از فرط اختیارت، نمایند جبر
دوری و رنج فاصله زاد اَزم بَبر
سینهی فراخ سوختر آید سِتبر