چه باشد اگر مرگ در من بخُسبد
چه باشد اگر دست من، بچه مثبت
نمیبود اگر هستم از بَطن نصرت
دگر عشق فانی نروید، نرُستد
چه باشد اگر خلق دُراب چیده
چپ و راست چپ صیحه بر خواب دیده
نداند کسی دایناسور ندیده
خدا تویِ دره نِئاندر بریده
چه باشد اگر مرگ در من بِرویَد
دگر هیچ کس راز خود برنگوید
دگر دست بیچارهی من نخواهد
که لیزیَ سِر مگو را بجوید
چه باشد اگر حال من بد نمیبود
و خوش هم نمیبود و اصلا نمیبود
به هر یاختهی سستِ سر تا به پایم
صد ارکستر بادی غمگین نمیپود
چه میشد اگر دست الطاف فانی
به تن برکشاننده بُرد یمانی
به لحن خوشایند گوش میانی
نوازش زند، مژده محسن، نمانی
نوازش زند، مژده محسن، نمانی
دوری و رنج فاصله زاد اَزم بَبر
سینهی فراخ سوختر آید سِتبر
از جور خَلق، ذهن بزاید مَجوس
در حول و حوش حادثه فاجعه زایدت گبر
آن درد عشق، کز تو برون کرده یار
آن یار رفته از سفر آیدت، صبر
(دوری و رنج فاصله زاد اَزم بَبر)