Farshad
Bekhab
[مقدمه]
بخواب بدون اینکه ساعتو کوک کنی
بخواب به رویاهات بپوشون از جنس حقیقت لباس
تنها جاده‌ای که پیدا می‌کنی توش نجات
بدون اینکه ساعتو کوک کنی بخواب

[بخش اول]
چه بیداری پوچی، چه پوچِ بیداری
چه کسل‌کننده، چه روح بیزاری
تا چه حد فرسوده، چه کوهِ بیماری
انتظار واسه شب، چه روز بیکاری
یه سی‌دی پُر خَش که می‌خونه هنوز
کلی کِرم توی مغز تو می‌لوله هر روز
کرده‌ها و نکردتو میاری جلوت
خیلی دوست داری به خودت بگی بیهوده نبود
زمین عین یه تنور می‌چرخه
کسی زیاد بِش بچسبه زغال میشه
تو چه طوری؟
خمیر خامی یا که سوختی
یا از این پخته‌هایی که فقط شعار میده؟
بخار میشه
تو نه اونی که زندگیشو تو قمار میده
نه اون که واسه توالتشم دلار میده
تو بیداری دست به هر چی زدی زغال میشه
سگ لعنتی درونِ تو هار میشه
[همخوان]
فرشته‌ی مورد علاقه‌ت عزرائیل
رنگ مورد علاقه‌ت مشکی
رنج بغل بیداری، بیداری بغل رنج
کریه‌ترین صحنه‌ی سکسی
دعوا و لج خودت با خودت یه طرف
خشن‌ترین لحظه‌ی حسی
به سرت می‌زنه، قلبت خونتو محکم‌تر به رگت می‌زنه
میری با مشت توی دیوار

[بخش دوم]
نه حافظ و نه قرآن و نه انجیل و نه تورات
بهانه و اَه و آه و خستگی و نه دعات
نمی‌کنن کمکت اوضاع خطریه
انگار وسط یه چهار راه خالی کردی باتری
چه صحنه‌ی پوچی، چه سکانس تلخی
وقتی فقط خودتی و بازیگری بات نیست
خیره‌ای به چراغی که چشمک می‌زنه
داری هیپنوتیزم میشه خوابت می‌بره
چشاتو ببند و برو به خواب
بیداری نمیده تو رو نجات
اون‌جاست که میارن تو رو حساب
ساده و به دور از مُد و لباس
بخواب آروم باش
تف تو بیداری و قانوناش
خواب همه چیزایی که نداری رو ببین
لاغر بمون بین این پوچ بیدار قوی
تف توی بیداری و بازوهاش
[همخوان]
فرشته‌ی مورد علاقه‌ت عزرائیل
رنگ مورد علاقه‌ت مشکی
رنج بغل بیداری، بیداری بغل رنج
کریه‌ترین صحنه‌ی سکسی
دعوا و لج خودت با خودت یه طرف
خشن‌ترین لحظه‌ی حسی
به سرت می‌زنه، قلبت خونتو محکم‌تر به رگت می‌زنه
میری با مشت توی دیوار

[پایانی]
بخواب بدون اینکه ساعتو کوک کنی
بخواب به رویاهات بپوشون از جنس حقیقت لباس
تنها جاده‌ای که پیدا می‌کنی توش نجات
بدون اینکه ساعتو کوک کنی بخواب