Farshad
Orchestre Tanhaei
[بخش اول]
باید نوشت؛ باید خط زد
کاغذ و آغشته کن به شعر و مچاله کن؛ باید پرت کرد
با نبود و کمبود و تَن کبود تو یه اتاق نمور
با تلخ‌ترین جای زبون باید رپ کرد
به تلخیه دل سیاه این گربه‌ی پژمرده
به تلخی اندوه این کلبه‌ی افسرده
به تلخی تظاهر زن بدن فروش زیر پیرمرد قصاب
اینه خرج هر شام
به ملت بزرگ و مظلومی که از ظلم جُک بافتن
به تلخی آدمایی که از هنر جُرم ساختن
خواننده‌ی پَست تحتِ ارشادِ درنده
زنازاده‌هایی مثِ الهام چرخنده
به تلخی تعداد تماشاگرای حکم پنج صبح اعدام
به تلخیه جیغ مادرش
باید رپ کرد، به هر قیمتی با جنون
باور کن هنوز خیلی حرفا مونده تا سکوت

[همخوان]
هوای سرد و سینه‌های سرخ و سرفه‌ی خشکیده
نوای ناله‌های نوازنده نسخه‌ی پوسیده
تماشاچی رو صندلی و عقده‌ی رهایی
یه صحنه‌ی خونین من و شب و ارکستر تنهایی

[بخش دوم]
گداهایی که پای حرفای پادشاه اشک می‌ریزن
میگن میرن بهشت اونجا راه به راه جشن می‌گیرن
میگن پاک بودن یعنی عذاب بکشی
ولی پادشاه می‌دونه چرا اونا زجر می‌بینن
خدا اگه بود به حال همه‌تون ضجه میزد
سیل می‌اومد، صاعقه میزد، زمینو شَقه می‌کرد
خدا اگه بود می‌گرفت یأس کُل وجودشو
توی انفرادی می‌شِست؛ به غذاهاش لب نمی‌زد
خدا اگه بود الان اعصاب‌ش خط‌خطی بود
قرص می‌خورد و فحش می‌داد
توی تیمارستان بستری بود
خدا اگه بودش میدید این لکه‌ی ننگین و
همیشه به یادش می‌موند این لحظه‌ی غمگین و
خشم وقتی شروع بشه دیگه بدن نمی‌لرزه
تو هم بترس از اون روزی که هیچ‌کسی نمی‌ترسه
بزن بُکش، بعدم بشین کاراتو انکار کن
ولی اینو یادت باشه؛ تاریخ همیشه تکرار شد
[همخوان]
هوای سرد و سینه‌های سرخ و سرفه‌ی خشکیده
نوای ناله‌های نوازنده نسخه‌ی پوسیده
تماشاچی رو صندلی و عقده‌ی رهایی
یه صحنه‌ی خونین من و شب و ارکستر تنهایی

[بخش سوم]
خودکار بعدِ خودکار و دفتر بعدِ دفتر
یه آهنگ بسازم دیگه شادِ کُل هفته‌ام
روزی که اینو بفهمی شاید خیلی وقته رفتم
اعتراضمو بگیری چی میمونه از من
شاید بشه تحقیر کردش با فحش یا زدش با مشت
یه مَرد مُرد ولی نمی‌شه عقایدشو کُشت
خیره میشی به من با نهایت نفرت
چون من همون کسی‌ام که حقایقتو گفت
رپرای تخمی؛ من اون اژدهام که محبوبه
واس اونایی که آتیشو دوست دارن
کباب‌تون میک‌نم و تُف می‌کنم روتون تا سرد شین
ولی نمی‌خورم‌تون چون که اشتهای من کوره
شماها ساده‌این، ساده می‌شین حل
صدتا یکی نمیاد ازتون هیچی در
می‌بینم من یه معمای پیچیدم
حسی و پنهونی
قصه‌ام مهم‌تره از عکسای سلفی و مهمون