چقد پریشونم ، باز نسیمی رو شونم
تو منتظری تا من ، بیام بگم پشیمونم
زکی ، ببین ریخته خونم ، بیا ببین نیمه جونم
ولی هنوز هم میخونم ، توو این بازی هم میمونم
داد بزن پچ پچ همه بلندن ، باز میکنم به روت درِ جهنم
داغیشو تونستی تحمل بکن ، هوایِ بهشتو همه أ بَرَن
گرمیِ درک بوی حنجرم ، یازده ساله رو به خطرم
نوکری خودم نه به سرورم ، فرو توویِ ترس نوکِ خنجرم
شوریده و رِند توویِ شهر هرت ، بهترین کلید توویِ درِ ذهن
استفاده کردم أ مغزم فقط ، وقتی که فهمیدم دیگه مُرده دل
خونه ی خاله از کدوم وَره ، باید که آب بشه یخِ صورتش
زنگ ساعتِ شهر به یادم آورد ، نیستم توو وقتی که وقتِ بودنه
خونه ی خاله از کدوم وَره ، باید که آب بشه یخِ صورتش
زنگ ساعتِ شهر به یادم آورد ، نیستم توو وقتی که وقتِ بودنه
مردا زنا رو دست *الی میکنن ، بلند میشه ازش بویِ گندِ سنن
جماعتی میبینم که منتظرن ، بکنن همگی رویِ نعشه تو رَم
پایکوبی به پاس دوره مرگِ هنر ، تکون میدن همه بدن عرقی
چشما دوخته به کَفَل عملی ، یکی لیس میزنه گردنِ بغلی
منم سر خوش توویِ تفاوتِ خودم ، غذا نمیخورم از آخورِ دورم
توو غذایِ اینا پُر جهالته ، میزارم خودشون تناولش کنن
میرم یه گوشه و میَمو میزنم ، از امید به اینا دلمو میکَنم
دراز میکشم رو ابرِ آسمون و ، واسه رویا دیدن چشَمو میبندم
عقایدتونو میذارم رو چهارپایه ، طنابِ دارو گرشو میزنم
بعدش خیره میشم به تصویرِ آینه ، از زبونِ خودم گِله ــَمو میشنوم
خونه ی خاله از کدوم وَره ، باید که آب بشه یخِ صورتش
زنگ ساعتِ شهر به یادم آورد ، نیستم توو وقتی که وقتِ بودنه
خونه ی خاله از کدوم وَره ، باید که آب بشه یخِ صورتش
زنگ ساعتِ شهر به یادم آورد ، نیستم توو وقتی که وقتِ بودنه
دلت میخواد برسی ، به کجا ؟ تهش بشه چی؟
تو به خودت حمله وَری ، هم اسرائیلی هم فلسطین
بشین پایِ دفترت بنویس یه دلِ سیر ، شَکوه ای
شعر شو شِیر شو بیان کن شکو ، با کلامِ نافذت بشکن قفلِ فکو
تُف کن دردو کفِ دستت ، رو صورتا چَک شو خطِ سرخو رَد کن
تُخس کن طعمِ تند و تیزِ تیرِ ترسو ، تازیانه بزن به ساختمونایِ بلند
بذار ببینن سقوطشون رو ، به گُه بکش طلوعشون رو
برای پرواز کردن باید سقوط کرد ، برای طلوع باید غروب کرد
دشنامو به جونت میخری وقتی ، حقیقت باشی توو جایی که دروغ هست