Farshad
Shame’e
حاصل شهوت شعله ی باروت
روشن شدن من بود
رنجور مات و مبهوت
تو اتاقی که خالی شده از نور
از پشت پنجره دیده میشم از دور کم جون
منو کردن به سوختن محکوم
ظلمت رحم میزبان من بود و
دیدم هذیون هذیون هذیون
از هجوم غصه ها اشک ریختمو
استوار شدم روی اشکای خودم
نور دادم به نقشای دورم
میرقصم و از ناله پرم
من دلیل ظهور سایه های شکم
رو دیوار نمور و ترک خورده ی این اتاق
منحوس کهنه ی مقدس
روش به تصویر میکشم
سینه های یک بدن مونث
حرارت برای اطرافم نورو به ارمغان آورد
ولی سوزوند روح خودم رو
شعله رسید توی دستام
من ایستادم روی اشکام

ای تاریکی حالیت نیست
ولی من ظاهرت میکنم
برای چند ساعتی
دوباره بعد از من راحتی
شاهرگ من آب میشه ذره ذره
و فاش میشه راز درون منو میریزه
توی این پیاله زیر پام
دشمن جون من میشه باد
دقایقی زندم
توی دنیای مرده های متحرک
گشنه سر سفره های متمدن
من از تبار ریشه های فرو رفته
توی عمیق ترین چاله های خاکم
من انگور در انتظار شراب شدن
روی شاخه های درختای تاکم
لب های تو از فوت میونش
از هیچکدومشون نیست باکم
عاشق گرمای لذت بخش من شدی
اینو از نور من غافل
ای پروانه های هرزه
کی میفهمید که با دور من چرخیدن
دلم شروع نمیکنه به لرزیدن
ای پروانه های هرزه
حالم از بالای رنگارنگتون بهم میخوره
میسوزونمتون ای پروانه های هرزه
مرگ من نزدیکه
بعد من تو این اتاق حتی
درخشش الماس دروغه
از قول من به پارچه های پاره بگین
رویای دیدن خیاط دروغه
من پا به کیکای تولدای
تظاهرگونه ی این خلق ندادم
تلخی رو انتخاب کردم
تصمیم گرفتم قند نباشم
از درخت خشم آشوب چیدم
من روشناییم رو کابوس دیدم
شعله ور شد تمام وجودم
من با اشک های خودم خاموش میشم
( من با اشک های خودم خاموش میشم )
( من با اشک های خودم خاموش میشم )