Farshad
Toye Man
؛[همخوان]؛
دستامو گرفت
دنبالش کشید
روح من غذا شد
اون ازم چشید
من سالها خواب بودم
بیدارم کرد
وقتی وزید

؛[قسمت اول]؛
گمشده بودم سرگردون وسط جنگل
یه باد با بوی بد مثل نفس برزخ
مال موندن نبودم، میدونستم اینو ولی
رو دلم نوشته بود، خطر حرکت
داد میزدم میکنه بدن من درد
داد میزدم میگفتم وسط جنگم
انقد به دوش کشیدم من تن زخمم
قوز بالا قوز شده کمر من خم
نیاز من نوشیدن شراب صلح بود
مستی ای که پیش بودم خلاف عرف بود
تفنگ من، جز خودم هیشکی رو نشونه نمیره
نیرویی میخوام تفنگو بتونه بگیره
من جیوه پشت همه آینه هارو کندم
گل کردم همه ی آبای زلالو
نیرویی میخواستم منو بتونه ببینه
برای شکست دادن دشمنام نکوشیدم
من از قبل جنگ با اونارو برده بودم
وحشت من فرو ریختن برابر خودمه
من یه شروعی میخوام که از آخر خودمه
من تویی رو میخوام که از خودش تهی ام
تویی که بدونه تو چه روزگار گهی ام
تویی که از دور میاد ولی نزدیکمه
نه تویی که نزدیکه و ازم دور
؛[قسمت دوم]؛
توی من وزیدن بگیر نزدیکم بشین
آغوشتو باز کن تا سریع تر بریم
خشکم کویرم ببین ببار روم ترم کن
سلیقت میشم اگر سلیقم بشی
آه، توی من رخ بنما عروس صبح شبام
کمون صاحب رنگ رو خاکستری من
گوشامو پر کن از صدا از لحنت
بذار تاب بخورم رو منحنی لبخندت
توی من ماورایی ترینی
مث عاشقانه ترین شعر روی کاغذای قدیمی
غرقم تو لحظت تو زمانی جدیدی
غریبه نوظهور آشنا ترینی
توی من دلیل ترک تو در توی دالانای
ترسناک و تاریک توی ذهنم باش
یه نوا بنواز سیم ساز دل منو
قاضی بی حکم شنونده گلم باش

؛[پل]؛
توی من ای نرسیدنی ترین
خیال خامی وصل سینمی همین
گمشده ترین پیدای من
به روی من باز کن فصل دیدنی

؛[همخوان]؛
دستامو گرفت
دنبالش کشید
روح من غذا شد
اون ازم چشید
من سالها خواب بودم
بیدارم کرد
وقتی وزید