روبات مادر :
شمارهی 404 امروز حالتون چطوره ؟
404 : افتضاح ، خنده داره دیگه حتی نمیتونم بخوابم
روبات مادر : آنالیزهای من نشون میدن ، بدن شما نیاز شدیدی به داروهای آرامبخش داره میخواین بهتون تزریق کنم ؟
404 : مشکل من با اون آشغالای شیمیایی حل نمیشه
میخوام احساس کنم ، احساس بشم
میخوام حرف بزنم
مثل قدیم
روبات مادر : ولی کسی برای حرف زدن باقی نمونده
من میتونم با استفاده از خاطرات و داده های ذخیره شده
در ناخداگاهتون دنیایی رو به مدت تقریبی شصت دقیقه
در ذهنتون شبیه سازی کنیم
تا درونش زندگی کنید در فضای شبیه سازی
اِلمان ها و اشخاص مختلف
با صدای شما صحبت خواهند کرد
نظرتون درباره ی کار من چیه
404:
کار تو؟ کار تو واسه من دلگیره
میخوای نظرمو بشنوی
تو که اصلاً گوش نداری
یا میخوای احساسی که دارم رو حس کنی
با کدوم قلب؟
اصلاً من چطوری میتونم باهات ارتباط برقرار کنم
وقتی از جنس من نیستی
چیزی راجب شعر میدونی؟
[ورس 1]
شرح شرحِ حالم
همخوابیِ سوزن و نخ
رو لب هام که تخت خوابن
مجبورن دلگیره
تابش نور مصنوعی از پنجره های توو اتاقن
خالی از شور و حالم
مرگ خورشید دلگیره
تنها به یاد همصدا های رفته سرود خوندن
عاشق صبح بودن ولی توو غروب موندن دلگیره
دعوت از ارواح واسه صرف شامت خنده داره
جوک نمیفهمی که بخندی دلگیره
استخوون های قفسه های سینم
تاب تپش های تند و تیزه قلب منو ندارن
اسکیزوفرنی و نیروهای تاریکی دورم پچ پچ میکنن
میخوان مغز منو درارن
زنده بعد پایان انتهای نمایان
حرف دلِ کوه ها قصه های دالان
طوفانی بی سرو سامان بداً قایقا باهام
داری گوشم میدی یا ضبطم میکنی؟
روبات مادر : آغاز فرآیند لود
لکنت عدالت توو کد های تو
تُف به همه ی اجدادم که بودن خدای تو
تووی وهم و شهوتی واسه زیستن ساده تر
همه هارمونی ها شدن فدای نُت های تو آه
دلگیره
تقلای بی ته تووی لجن های ژرفای غلط های
حرکتای بیمارها
از قماش احساسم
تو از جنس منطفی
چیزی نمیتونی درباره ی درد من بگی
دلگیره
روبات مادر : بیهوشی با موفقیت انجام شد
آغاز فرایند شبیه سازی
در حال انتقال به ناکجا
14 صدا از ناخداگاه بازیابی و در ناکجا Load شد