Farshad
Mojassamehaye Sangi
؛{قسمت ۱}؛
نگاه های خیرتون رو به عابرا
تکثیر شده تووی کوچه های ما
چی میخواین از جون نور سایه های ما
یه بغل تبره توو کوله های ما
ولد زنا خوابیدن سنگا با یخ
سره چند نفرو بریدی تو جنگا با نخ؟
جیبت پر شد دیدی دَخل آمادست
یه بغل تبره تو کوله های ما
شما ژست شدین توی کافه های شهر
نقاشی کشیده شد روی بوم ما
جنگل ما لخت شد توو بخاری خونتون
سوزناک تر شد سروده ی ما
رویاهای شیرین ربوده شده
کابوس توو قلب خواب گلوله شده
عشق سنگها نمیندازن کودتا به راه
ولی پره تبره تووی کوله های ما
پر از نگفتنیم، سیر از نخوردنیم
خونی نکشتنیم، قبض روح نمردنیم
استاد سازنده ی تو برده ی سنگه
ماها چرخیدیم و دیدیم گله هر هنریم
خواستیم راه تو رو نریم
کل مسیرارو بستی با سنگ
کدوم بی خبری راه انداختش بحث برابری؟
تو توو چشمی ولی ماها جلو تریم
رد میکنیم کل پیمان های برادری
هربار زدی ریختیم
جاری شد اشک رو گِل های خشک
دوباره شکل گرفتن این دلای پر آه
خو نگرفتیم با زِرهای مفت
با تو شروع نشد ختم میشه راه ما به تو
خبر نداری از نزاعی که تومه
به خون میکشم سنگایی که رو به رومه
بی خانمان زرد روزگار ما
پر از تبره کوله های ما
؛{همخوان}؛
قد سن خاک گلایه دارم
میخوام سیل راه بیوفته ابرا بذار ببارن
دشمنی ما که ازلی بوده
نمیذارم اَبدی شه حتی با پایانِ من

؛{قسمت ۲}؛
عشق همه گِل هارو کشتین
دستاتونو توو خون بی احساسی شستین
میدونیم که ته این ماجرا خوش نیست
ماییم گِل های دیوارای زندان پشتی
جثه ی عظیمتون مفت گرونه
وقتی هدفتون بقای تخمتونه
خیلی وقته که خوابین و بیداره آلتتون
اینجا کِثرت بدنای لختتونه
میسازم شیب سقوط و سرازیری
با سنگاتون بخشش روح ما رو خراشیدین
توی فکرم چیزی به جز تلافی نیست
واسه ی روده های کج شما
راهی به جز تیغ جراحی نیست
تنورِ داغه تو زاغه های ما
نسوختیم ولی هرکی یه جوری پخت
داغیم و پختیم سرخیم میسوزونیم
پا نمیدم به پرچم و یونیفوم
آه خونتون حلال
کشتن ماهیای رودتون حلال
ما یه عمره با چشم های بسته دیدیم
شکستن و خاموشی نورتون حلال
مفقود الاثر شدن گورتون حلال
تُف انداختن رو تابتتون حلال
دنیا رو هیچ قاعده ای نمیچرخه
سوزوندن کتاب قانونتون حلال
مجسمه های سنگی سرد
گرفتار سکون زنجیر جهل
کی گفته جا حرف رو سکو درارین اَدا
بریدن زبون هم نوع هاتون حلال
پر تبره تو کوله های ما
تحمل ذلت نیست توو ذات ما
فهمیدیم چیه هیچ به جز هیچ چیزی نیست
تخریب ستونای سنگیتون حلال
؛{همخوان}؛
قد سن خاک گلایه دارم
میخوام سیل راه بیوفته ابرا بذار ببارن
دشمنی ما که ازلی بوده
نمیذارم اَبدی شه حتی با پایانِ من