[مقدمه: فرشاد]
تسین باوج وداج
[قسمت اول: بامداد]
منو از دست بدی
نیست خوشحال تر از بختت
رو کل این زمین خاکی
میشه صاحبه قله شد و سنگ انداخت
روی سطح بی عمق این زمین بازی
باید کل گناهاتو بشورم
ولی امثال تو اینو خوب میدونن
که از وحشت بر میاد از مرگ نه
جنب و جوش خون توو رگ سردم کرد
من معنیِ زندگی رو دیوار حبسم
از آزادی تا انقلاب
من توو سطح شهر
همه پیرا دونده اَ ترس ضیغ وقت
همه جوونا بُرنده عقیده چرت محض
هنوز [؟] حیوون هدف شکم سیر
جواب تفکر و تصمیم باتوم و تیغ و تیر
بکش جیغ از دست این شکنجه
که رنجت باهات بمونه حتی بعد مرگت
[قسمت دوم: فرزان]
مرموز مثِ ناقوس کلیسا
به وقتش میخوابم تویِ آغوش خیلیا
تا اونم یه ویار به اسم مرگ
که کره کرده کالبدِ تو
میخواد باهمه ی نیاز
اَ یه سرزمین بی نام میام
بعداً اسمشو میپرسی از آدمای اینجا
مشکوک به پارانویا یا مالیخولیا
پاداش گناهم یه فرشتم
که نچیده هنوز بال هاشو خدا
اَ لای کتابت اومدم بیرون
بگم منم سفیدترین جادوی سیاه
تو باید لا دندونام شی جا
دنبال کشف راز من این آدم ماشینیا
با تلاش میشی خوار فقط
با سپاه نابلدت واستادی جلو من
که تنها درِ بازِ امید رو به آیندتم
عقربه ها نفس نمیکشن وقتی که من زاده میشم
چون آخرین حرکت ساعتم
توفیقیم نداره جیغت سبزِ یا بنفش
پیشنهادم بهت اینه منو دیدی داد نزن
خنده های انسانی داره ظاهر میشه
از متافیزیک عزرائیل
[قسمت سوم: فرشاد]
تنها اشکال کارم گرفتن کمکه
داغم چرا خیابونا خنکه؟
کوفتم انگار تن زیر کتکِ
ترسم لرزم فراتر از صحبته
نفهمیدم چه سکه ای ته قلکه
میدوئم ماورای سرعته
باید تا ابد در رم ایستادن تسخیره
تحرک ترس واسم پا روی زورقه
مخدوشه درک الان توو بُعد چندم؟
فکر می کردم عصام من خود لنگم
خیال خام صلح اومد توو وهمم
نه تفنگم نه شناسِ میدونِ جنگم
فرارِ من قدرتِ بَردت نمیشم
به وحدت بو دارت من تن
نمیخوام که توسط ترسم بمیرم
ته چاله ام زیر غلتک نمیرم
سبزیت و نمیخوام رو بدن زردم
چه آتیشی هستی که من عرقِ سردم؟
اثر انگشتِ من نیست پای برگت
شاید خیلی ها آره ولی من نه!