Farshad
Sarv Va Risheh
کمرنگ مثل ريشه درون خاک/که عمرشو ميزاره اون واسه ی جوونه ها/از بيرون پنهان ولی از تو
پيدا/بی ترس تنشو ميزنه هر روز به آب
ميگيره خوو با وزش باد کم کم/سرش ميزنه بيرون از توی خاک/ديگه چيزی نمونده تا شاخه ها سبز بشن برن بالا کنن
زمين رو همشون از دور نگاه
يه سرو بلند قامت که يه روز بذر بوده داخل/ريشه ای که خالق و اون مخلوقش اه/ريشه هرروز نگاهش ميکنه/افسوسِ
حاصلش
سرو مغرور از اينکه فقط چند تا ميوه ی ممنوعه داشت/ريشه صبوره طاقتش طاق نميشه/ بلکه سرو يه روزی تو خودش
بتونه کنه پيداش
يه آدم زير سايه ی هر روزش خوابه/هم از آفتاب ميکشه اون هم روزگار/وقتی شاخه هارو رقصوندش باد/يه چنتا ميوه
ميفتن روی پاش
خوابشو پروند و پا شد/زبونش باز/تا به سيب لعنتی زدش يه گاز/کل اون شب رو بود غرق فکر تا/جاذبه کشف شد به
دست اسحاق
سرنوشت ساز ترين کشف بشر با ميوه ای که شد باعث طرد جدش انسان اوليه آدم/ميخواست ببينه ميره يه جهنم ديگه يا
نه؟/پر از وهم چشماش
ميپريد سمت آسمون تا ببينه جاذبه داره عکسش امکان؟/برگايی که از سرو ميريختن رو سرش يه معنی داشتن يعنی اخطار
هرچقدر سعی کنی بپری سمت آسمون دو ثانيه بعد روی زمين پات/درست تو لحظه ی آخر حقيقت سينش رو شکافت/بعد
از اين همه سال
که هيچکدوم اينا کار جاذبه يا باد نبود اين ريشه بود که سرو رو ميکرد هر روز صداش ميکرد هر روز
صداش اه