Farshad
Azat Mikham
؛[قسمت ۱]؛
می‌دونم که گیری تو این بوران
می‌خوای دیده بشی لای کورا
می‌دونم که سخته
می‌دونم که بخت بد رو دست کج
می‌ریزه رو سرت، می‌ده میخ بهت
بدون در و تخته
می‌دونم خیلی دادی اَ کف
می‌دونم بد مزست، آش وطنی
روش وجب وجب رکب
می‌کنتت عوض اَ قصد
چه عبس نفس تو قفس
با خیال شفقت
می‌دونم کمه چاره ها
افقی پیدا نیست
بلندن دیواره ها، سایه ها
نونو می‌دن به همسایه ها
توان کاهش داره لا افزایشا
سیاهی هر چقدر سفید باشن بارشا
می‌دونم که اسیری تو طوفان این چالشا
تختتو دزدین، راضی باشی به این بالشا
رویاهات می‌دزدن، راضی بشی به خواب شب
ناخوناتو بریدن، حالا تویی و خارشا
می‌دونم ذهن خستت، می‌کنه فکره رفتن
با دل مردگی می‌خواد بزنه قید فعل گشتن
موندن به سختی شق‌القمره
وقتی خاک قهره بات
کی به فکر ثمره
می‌دونم که وقتتو می‌کشن
چراغی نی روشن
می‌زنن، می‌بَرن، می‌مکن
خون تو رو می‌خورن
روح تو هی می‌دوزن، می‌بُرن
اهریمن گشنه، نمی‌دونه چیه سیر شدن
؛[همخوان]؛
تو ظهوره ستاره ها، تاریکی هم نقش داشت
از ته دل داد می‌زنم، تو صورت ترسام
حس می‌کنم که رو تابم، یه اتفاقم
رستگاریمه پرواز و افتادن

؛[قسمت ۲]؛
ازت می‌خوام
اگه خوردی شکست از سرما
گریه ها و لرزشاتو تبدیل بکنی به رقص
بگیری به خودت سخت
ولی نسپری به بخت
یه جوری پاشی
زمین زیرت بکنه نشست
ازت می‌خوام که بدونی قدره خونی که تو رگ
که اگه خودت خالیش کنی
یعنی قبول کردی
پیروزی محض دشمنو
هرکی هست، هر چی هست
بذار داشته باشن قصده کشتن‌و
ازت می‌خوام، بازم برداری گام
تو عصر فحاشی ها
رو به روت قشون ضد
مسلح تا دندون
با لبای خندون
تو فکر تصاحب چرخ گردون
ازت می‌خوام بشی با خودت طرف
استعدادتو نکنی تلف
زندگی یه تله‌ست، غول آدم خوره با ولع
حال می‌کنه با مزت
وقتی داری هدف
ازت می‌خوام که حیف نشی
بسازی یه تصویر تا که غیب نشی
اگه سوز می‌ا‌ومد و باد لباساتو کند
فکراتو ول ندی، به دل بگیر ولی به گِل نشین
ازت می‌خوام که باز تجربه کنی عشقو
که عاشقا فاتح‌ های روزگاره پلیدن
و فاتح ها صاحبای خونه های جدیدن
و خونه ها سنگر، جلو آدمای کثیفن
؛[همخوان]؛
تو ظهوره ستاره ها، تاریکی هم نقش داشت
از ته دل داد می‌زنم، تو صورت ترسام
حس می‌کنم که رو تابم، یه اتفاقم
رستگاریمه پرواز و افتادن