Farshad
Bi Masraf
"بی مصرف"

از من برای جاذبه بریدی
زمینو دیدی ولی با دست باد هرگز پرواز نکردی
شدی یه شبح با صورت رنگی
که میرقصید روی تقوییم پاییز
جدا از همه برگهای سبزی
زردی صورتتو نمیده تسکین
برگ برگ شعرت
یا بال بال کلمات
آرمان شهر یعنی تاریخ صدمات
برگرد جهانتو همین جاست
سبزی تو سکون همین جاست
معنی تو یعنی یعنی بندگی من
واسه میوم بیا کارخونه همینجاست
تا وقتی دفترتو خزون ببنده
و اسمتو بعد اذون بگن
با شادی های ارزون بخند
لای شاخه های مرموز من

بند نافم انگار بریدنی نبود
۳ وعده انکارو کامم تلخ بود
آخر مجبور به ترکت شدم
با هر اشکی که شاخت ریخت
تونستم بدنمو لقش کنم
پایان خوشی نیست تو موندنو رفتن
یا توی دست باد همیشه گشتن
پایان شیرین وسعت دید منه
که آزادو توی تبعید باشه مرگم
زمین سرد بودو برگهای سبز همیشه از جانبت به من نامه مینوشتن
حسرت لذت رفع نیاز هامو گم کردم لای شدت نفرت
لای حشرات موزیو همیشه گشنه
زنده به گورم فراری از سلطه
تو هنوز توی بهاریو میچرخی
من خبر میدم از سوز زمستون پشتت
دستای زمختو زمان عجل
به وسعت غرور تو درخت کشته
وسوسه آب دارم رگام خشکن
ذرات خاک سنگن توی مشتم
من ریختم بشم یه برگ از ورق تاریخ
سرخی تموم میوه ها به تخمم
رنگای سبز مست روی شاخت
نمیدونن خزون چه طعمی داره واست
ثمر تو خونِ جهل توی رگ برگا
به زندگی به سلیقت نمیکنم عادت

معنی کلمه ی مفید توی لغت نامه خاک خوردت مال جسد برده های دفن شده زیر اهرامه، برگ برگ دور میریزی یه روزی خودتم دور ریخته میشی، تو دفتر خاک خورده اونا تو هم فقط برای مصرفی، همه چی برای مصرفه
تحصلات برای مصرفه
هنر برای مصرفه
آدما برای مصرفن
فقط تاریخ انقضا فرق میکنه