بهم یاد ندادن
سوزنِ بودن رو که فرو کردن توم اجازهی فریاد ندادن
دورِ دهنم موند جای پنجههاشون
ترس میوزید از لایِ نعرههاشون
من میونِ کاکتوسها قد کشیدم
خارها بالا تا پائینم رو خط کشیدن
یه مرزِ فرضی
که هیچوقت ازش رد نمیشم
بهم یاد ندادن
ممکن چیه، امکان ندارم
شرمه بروزم
چطور میتونم پنهان نباشم
قدبلندتر از سقفِ عبورام
صدایِ شکستنِ شانِ حضورام
توی مجلسِ حُضارِ مُسن
چقدر خورشید مُرد تو نوشتههام
آوارهی قعرِ غروبم
چقدر کشتم احساس قبلِ ابراز
فقط یاد گرفتم بنویسم
جا نوازش های سرنوشت ساز
حتی نوشتهام رو پاک کرد دستِ انکار
کلی تابلویِ کهنه به دیوار
نگاه بهشون یعنی شرِ اجبار
چارهی ترسِ از آزادی چیه؟
اگه دلتنگِ حبس شی بعدِ زندان؟
بهم یاد ندادن
قصههام کافی نیست
من کافی نیستم
لابد هیچ فرقی با اشتباه ندارم
آینهی قدیمی نشون نمیده منو اگه روی صورتم یه نقاب نذارم
چه نویسندهای ام که هنوز که هنوزه یه کتاب ندارم؟
نکنه استعداد ندارم؟
از کجا حسِ ناب درآرم؟
از دیربازها میآد
صدایِ واژِگونی
از دوردستها میآد
صدای سازِ خونی
انگار
از گورستونِ ای کاش
بلند شد دود از روحِ من
در من که ریخته خونِ شهر
رو تصویرهای تارِ زندگیِ گذشتهی من که از پارازیت پُره
همیشه یه پیرمرد ظاهر میشه و رویا رو میندازه بالا میجوئه
شومی از لبخندش میریزه و بعد جسدِ رویا تف میکنه درست مرکزِ تصویر
تاریخچهای که آینده رو گذاشته مقصدِ تحقیر
چطوری برم مرحله بعدی؟
با چه مقیاسی کنم رده بندی؟
وقتی زنده موندن اوجِ هنر بود
چطوری میتونم بگم دستمه تصمیم؟
معتادم به مصرفِ تقدیر
پس میدم فِسی به تختم بیندید
زبونههای آتیشِ گناهم
شعلهور تو جهنمِ تقصیر
جَوونی گم
همصحبتی رو که بیخیالم، همزبونی گم
تا که مژههای دلبر میخورد به هم طوفانِ احساس من رو میبرد
توی خطهای که عشق یه لکهی ننگه
باید دلت بره خودت نخوری جُم
دلم واسه خودم میسوزه ولی بهش حق نمیدم
با این که کُشتم قبولیم رو
خورد بهم قرعه
باد من رو برد با یه سرفه از میراثِ حُقه
رو پوستِ سرطانیِ شهرم
از آسمون میباره غُده
چرکِ کهولت پخشه رو پوسته
روبروی آبرو میبازه غرش
یکسانی بود ارزشِ برتر
که همیشه میزد زیرآبِ جنبش
سایههای با نگاههای خشمگین بهم غلابن
تمسخر به دست
همیشه مشغولِ هُل دادن
هُل دادن، تا افتادم من
توی تورِ تارِ بیسامانها
بیشروع و بیپایان بازها
آخر شکل گرفت خمیرِ من لایِ بینوایان
بی ژان وال ژانها
از دیربازها میآد
صدایِ واژِگونی
از دوردستها میآد
صدای سازِ خونی