Farshad
Baraye Dooste Khoubam
برای دوستِ خوبم
با همه نقص‌هام
باور بکنی یا نه منتظره فردام
که ما خُنکا به ارمغان آوردیم
از همین دقایقِ مُشتعلِ شب‌ها
یه دلِ سیر چه وحشیانه خندیدیم
به کُلِ زخم‌های مدفون شده
دو ستاره نوشتیم از قدرتِ زایشگری
زیرِ آسمونِ مجبور شده
برای دوستِ خوبم
تو جنگ‌ایم تنها
نگاه می‌کنن کف می‌زنن مرد و زن‌ها
گفتم خیلی خسته‌ام از این درگیری با رگبار
گفتی هر طوری هست سنگر رو نگه دار
زخم خوردیم از تهِ وجودمون
از نو ساختیم هر دفعه غرورمون
ما گدشتیم از جلوی جوخه‌های وحشت
چه مهیبِ غریوِ این لحظه‌ی وقوعمون
برای دوستِ خوبم
تو خونه آخر
اتِکا می‌کنیم باز به ارتکابِ باور
تو قفسِ ساخته شده با یاوه‌های دیروز
چه بی‌مهابانه زد انزجارِ ما پر
ما اون اوجِ خواستن‌ایم تو اوجِ بی‌میلی
تو منطقه‌ی ممنوعه‌ی آب ما خودِ سیل‌ایم
تو لحظه خوب
تو لحظه بد
همزمان آری و همزمان خیر‌ایم
برای دوست خوبم
می‌نویسم
برای دوستِ خوبم
نوشتم
برای دوستِ خوبم
می‌نویسم
برای دوستِ خوبم

معنی دارند قصه ها
تو گوشِ شهر
هرچند ما نشنیدیم جز صدایِ اصطکاک
اون بیرون که همدیگه رو هُل می‌دن تو گور
انزوا بهایِ گزافِ ما زنده‌هاست
دوستِ خوبم ما با خونِ اشتیاق نوشتیم
تا تبعید شدیم از جایی که نبود شکلِ ما
روئیدیم از زیرِ نارُستنی‌ترین خاک
تصویرمون خط انداخت رو جدالِ جلوه‌ها
پیمویدم راه‌ها رو کرد مسیر ما رو گُم
نباشی نمی‌کنه کسی جات رو پُر
دوستِ خوبِ من
تو این پهنه‌ی بی در و پیکر
دوباره جهان بیافرین از خیال و خود
تو با عشق نوشتی وقتی مهر گم شد تو مِه
هر چیزی که فک می‌کنی گم شد تومه
به این خمیرِ بدشکلِ زمان بخشیدیم یه معنا
ساعت تو چُرت بود
سه تا عقربه کِسل
برای دوستِ خوبم
اونجا که جفت چِشامون باریدن گرفت
بدون که بالیدم بهت
فهمیدم هنوزم زنده‌ایم حتی با شکوهِ بیشتر
بذار بذاریم مرگ شاکی‌تر بشه داداش
بذار بذاریم عصیان هُل بِدتِمون جلو
تا جایی که جریانِ بودن جاری‌تر بشه
هر دو به دنبالِ جایگزین با حذفِ دلیل‌ایم
ما خودِ نفسِ بدیل‌ایم
برای دوست خوبم
می‌نویسم
برای دوستِ خوبم
نوشتم
برای دوستِ خوبم
می‌نویسم
برای دوستِ خوبم