Farshad
Zed
من یه جمله‌ی ضد ام
که تو کمینمه نقطه
عددها به باد می‌رن تا بگیره نسیمَم به چُرتکه
حقیقتش رو بخوای غریب‌ام به کُلِت و جریمم به جُرمت
جوری میخِ غرورم رو کوبیدم که فرو نمی‌ریزه حتی اگه کُلِ زمین هم بجنبه
به نظرتون من عجیبم یه خُرده
شما ورثه‌های وصیتِ مُرده
یه جمله‌ی ضد ام
واسه دفع کردنِ هرچی نصیحتِ خُرده
پلِکان رو دوست دارم و نمی‌خوره سلیقم به رتبه
مثلِ باری که گذاشته شریعت به گُرده
اجازه می‌دم احساسِ شدیدم یه جوک شه
تو این بداهه بودن و وضعیتِ مُضحک
آزادیِ من کنجکاوی‌هامه
شرم اگه پا برهنه پریدم به چُرتت
یه جمله‌ی ضد ام
همون زنده‌ای که پریشبش مُرده
از چشمهای خودم
یه مژگان دادم
اینه هدیه‌م به مُژده
ببرش به دلِ طبیعتِ خوشگل
که من تنها راه و مسیرم به قطبه و پُرِ شک و تردیدم به تغییرِ جمعی
وقتی عوض نمی‌شه هیچ کسی بعدِ مشکل
کتاب می‌میره اگه قریحه‌م بِخُشکه

تو دلِ حرفهای ضِدَم
من می‌شم شروع
می‌میرم بعدِ هر قصه‌م
باز می‌کنم طلوع
از کدوم درخت باروت بچینم؟
تصمیم ندارم که آروم بگیرم
تو دلِ حرف‌های ضِدم
من می شم شروع
من به بدبینیم مغرورم
نیروهم رو میگیرم از نبودنِ امید
تفاله های پوچی تو من داد می‌زنن همینه ضرورتِ تولید
از درونم ببُرید
همه‌ی زیست‌ها که نتونستید رو
گفتم حتی اگه دندون‌هام زبونم رو جوئید
من چیزی به جز نوشته‌هام نمی‌شم
نقطه انتهای من نیست
قبولم بکنید
هنوز هم سبزم تو وسط‌های پائیز
بنیانِ متنِ حرکت‌ام قبلِ جا به جایی
جلو سواره نظامِ روشن فکریِ زرد
شعله می‌سازم با نفس‌های خالیم
صدا می‌زنمتون هست‌های بی‌سبب
فروشنده های جمله های بیشرف
روی مبل‌های راحتی با حرف‌هایی واسه تختخواب
من یه فلکه مخالفت ام وا می شم روتون
جوری خوش خط‌ ام که انشاء می‌شم روتون
مبل‌های راحتی و حرف‌هایی واسه تختخواب
نه نشستم نه که خوابیدم روتون
روبروتون می‌ایستم تا ابد تمام قد
زنده باد خُشکیِ جزیره
نه به دروغِ باطراوت
آسودگی نئشگی می‌زاد
درود به سختیِ تداومِ مهارت
رَدل من رو توی ضدیت ببین
یه مستاجرِ بی‌ملیت نشین
لبریزِ علت‌ام علیت بچین
ردِ من رو از این کیفیت بگیر
من از دلِ سنگ روئیدم
شکاف می‌دم دلِ پاراگراف
به اعتراض‌هام راه می‌دم
به اختلاف‌هام، دلم خوش نیست به اشتراک‌هام
ضدیت
من نورل تویل دلِ چراهام
تو دلِ حرفهای ضِدَم
من می‌شم شروع
می‌میرم بعدِ هر قصه‌م
باز می‌کنم طلوع
از کدوم درخت باروت بچینم؟
تصمیم ندارم که آروم بگیرم
تو دلِ حرف‌های ضِدم
من می شم شروع

آب و هوای من هوای تغییره
که زنگ می‌ده به تمامِ زنجیرِت
تو فهرست نمی‌آم چون خرابه تحلیلش و من اون شوکِ توی صفحه‌هام
اگه بده شرایط تغییرت و صادر بشه جوازِ تخریبت بیوفتی می‌ده زمانه ترتیبت
می‌کنه جواهر تقدیمت
یا که حل می‌شی تو سوادِ جمعی که می‌کنه توی قواره تعریفت
ضدیت تو دمایِ منفیمه
گرمایِ پوشالیِ شما من رو میخواد زمانِ تحویله
من ول می‌شم کشِ همه مراحل در می‌ره
یه کابوسِ آشفته که هیچ منبعی نیست برای تعبیرش و مخالفم با توده‌ی هوای سمی که با تبلیغش
عقاید جمع می‌شه و آدمیزاد مُنکِر روی همه دقایق لم می‌ده
حواسش حل می‌شه
یه دهن که به کُلِ این شرایط نه میگه
من خبرِ دست اولم جراید تعطیله
نمایِ نزدیکِ یه ایده که با بالا پائینِ همه‌ی قواعد ور می‌ره
مقاومت پیامِ تب می‌شه
جمله‌ی ضد جایی خم شده که به کُلِ وقایع خندیده
پاره کننده‌ی فضای تحمیله