؛[قسمت اول]؛
از آن زمان که آرزو
چو نقشی از سراب شد
تمام جستجوی دل
سؤال بی جواب شد
نرفته کام تشنهای
به جستجوی چشمه ها
خطوط نقش زندگی
چو نقشهای برآب شد
چه سینه سوز آه ها
که خفته بر لبان ما
هزار گفتنی به لب
اسیر پیچ و تاب شد
نه شور عارفانهای
نه ذوق شاعرانهای
قرار عاشقانهام
شتاب در شتاب شد
؛[قسمت دوم]؛
نه فرصت شکایتی
نه قصه و روایتی
تمام جلوه های جان
چو آرزو به خواب شد
نگاه منتظر به دَر
نشست و عمر شد به سر
نیامده به خود دگر
که دورهی شباب شد